مدیری بیمنطق و سختگیر داشتم بیخود و بیجهت به هرکاری که میکردم ولو به نحو احسن (حداقل به نظر خودم!) بازخورد منفی داشت و همیشه چیزی برای گیر دادن در آستیناش بود. سختگیری، ذهن را فرسایشی میکند و اگر ظرف آستانهی تحمل فرد هم محدود باشد، فرد یا از کوره در خواهد رفت و یا اگر هم از کوره در نرود از سازمان در خواهد رفت! اما بعدها نکتهای که آموختم این بود که دریافت بازخورد حتی بازخورد منفی یکی از بزرگترین یادگیریهای من در زندگی بود و سبب رشد من شد. من بارها و بارها از دوستان، اقوام و مدیر یا مدیر بالادستی مستقیماً شکایت کردم و آنها را به آزار و اذیت و ناامید کردن متهم میکردم. حق با من بود چون همیشه حق با من است!
نقصی که بیشک بسیاری آنرا داریم این است که کاری که از نظر خودمان خوب است را انجام میدهیم و پس از دریافت بازخورد، جبههی حق علیه باطل میگیریم و اگر اصرار هم بورزیم سرخورده میشویم. اما همین بازخوردهاست که آدمی را به تعالی و بهبود خویشتن سوق میدهد ولو ناروا! بهعبارتی گاهی برای ساختن، باید آوار کرد! میپرسید چطور؟
هزینهی بازخورد ندادن، نقد نکردن و سختگیری نکردن بسیار بیشتر از تعریف و تمجید و یا به حال خود واگذار کردن فرد است. بسیاری از مدیران هستند که از دادن بازخورد سازنده میترسند زیرا نگران آسیب رساندن به احساسات شخص هستند یا میخواهند از خود یک چهرهی مدیر مهربان و دوستداشتنی بجای بگذارند. غافل از آنکه هزینهی منفی مربوط به ندادن بازخورد بسیار زیادتر از بازخورد دادن است. زیرا اگر از دادن بازخورد پرهیز کنید، اعضای تیم شما ممکن است به رفتارهای "غلط" خود ادامه دهند و همین روند غلط، اساس و بنیان ذهن و اقدامات آتی افراد شود که خود میتواند منجر به یک مسئلهی مهم و چالش برانگیز شود.
بهعنوان هر انسانی که خودش در اولویت است و خود را محقتر میداند و رفتار و افکارش همواره مورد تایید خودش هست شکی نیست هر نقد و یا بازخوردی یک واکنش متداول بههمراه دارد و آن دفاع کردن است!
اساساً ما بازخورد و یا نقد را یک امر تهاجمی به پیکرهی رفتار و کردار خود قلمداد میکنیم و اولین، بهترین و سریعترین کاری میتوانیم بکنیم دفاع است! در حالیکه این دفاع نیست بلکه داریم به نبرد چیزی میرویم که میتواند ما را بهبود دهد!
اگر کسی چیزی به شما بگوید:"شما خوب عمل نکردی! یا از تو انتظار بیشتری میرفت و یا داری اشتباه میکنی"
ممکن است حق با شما باشد یا نباشد اما با این حال، چه حق با شما باشد و چه نه! ارزش بررسی دارد تا لحظهای مکث کنید و وقت بگذارید و از خود بپرسید چرا او چنین برداشتی از من دارد؟
درست است که قرار نیست ما مطابق میل همه رفتار کنیم و یا باب خواستهی دیگران زندگی کنیم. اما همیشه به این مهم باید پی برد که چه برخورد، رفتار و یا گفتاری از ما ارایه شده که سبب چنین برداشتی شده! این نه برای اینکه دیگران در مورد من بعدها فکر خوب بکنند بلکه بخاطر این است که من چگونه نواقص یا سوتفاهمات را بپوشانم و چگونه این ذهنیتهای غلط را از بین ببرم و این سبب رشد من میشود نه تضعیف من.
حتی اگر کسی قصد تخریب شما را داشته باشد پس از دریافت بازخورد طرف مقابل اگر ۱۰۰٪ حق با شما باشد پس ممکن است سوبرداشتی رخ داده بنابراین با زیرکی و هوشمندی میتوانید اثر آن تخریب را خنثی کنید اما اگر حق با او باشد و بجای رفع مشکل، فقط و فقط عملکرد خود را توجیه کنید و مصرانه جانبداری و دفاع کنید نه تنها کاری پیش نمیبرید بلکه اصطکاک بیشتر و در آخر تخریب بیشتر را نیز بههمراه خواهد داشت.
شما فرض را بر این بگذارید که بیمنطقترین و منفیبافترین مدیر را دارید و از هر سویی نقدی به شما سرازیر میکند و قصدش هم پیشرفت شما ممکن است نباشد اما قبول دارید که شما با پوشش این نقدها خودتان را بهبود میدهید حتی اگر او خیال این بهبود را نداشته باشد! در اینجا اگر کاملاً شما محق باشید فن ارتباط میتواند گره کور این برداشتهای نادرست را از بین ببرد.
نکتهی کلیدی در اینجا این است که هر زمان که بازخورد دریافت میکنیم، خواه درست یا غلط؛ ابتدا سعی کنیم لحظهای فکر کنیم، این بسیار ازرشمند است که تحقیق عمیقی انجام دهید که علل ایجاد این درک در اطرافیان ما ناشی از چه چیزی بوده. گاهی اوقات فقط یک مشکل ارتباطی یا یک سوتفاهم است که منجر به ایجاد برداشت غلط شود.
در هرحال درست یا غلط، در واقع انسانها بر اساس یک رفتار خاص و کنشی از سوی شما، یک واکنشی را هم به شما باز میگردانند و نگرشی را به شما نسبت میدهند. نقد سازنده و غیرسازنده توسط کسی که واکنشی مطرح میکند ارایه نمیشود در هر صورت این شمائید که نقدی را که سبب رفع ایرادت شما شود نقد سازنده و نقدی که ناشی از یک سوتفاهم باشد را نقد غیرسازنده مینامید... این شمائید که تصمیم میگیرد نقد چه ماهیتی بهخود بگیرد...
دوست دارم شما نیز بازخوردتان را به من گوشزد کنید تا حتی اگر جلوی شما دفاع کردم در خلوت خودم به این نتیجه برسم که چه کردم که سبب چنین برداشتی شد؟ شکی نیست که رسیدن به پاسخ این پرسش، رمز پیشرفت و رشد است.
تایید دیگران زمانی برای ما اهمیت پیدا خواهد کرد که رشد و بهبود ما را رقم بزند وگرنه مورد تایید واقع شدن توسط دیگران اصلاً اهمیتی ندارد!