من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟
پیشتر نسبت به رفتن به این شنبه تا جمعهبازارها جبهه داشتم.
جنس بنجول، مردم فرودست و بیکلاس، شلوغی و ازدحام بیخود چیزهایی بود که فکر میکردم این جور جاها جای خوبی نیست. همینها باعث شد عمیقاً تلاش کنم فاصله بگیرم.
×××
دوست داشتم بروم توی فروشگاههای لوکسی که مملو از قفسهها و چینش استانداردند؛ جایی که عین یک آدم متشخص و عصاقورت داده، چارتا چیز بخرم و خیلی شیک و مجلسی بیرون آیم.
بله فروشگاههایی با شیشه و دکور زیبا و متصدیان...
بحث، بحث جانشینی مشتبی است.
کسی که درس خارج از فقه را رها کرد و بلافاصله یک ویدئو عذرخواهی منتشر کرد و گفت حتی پدر بزرگوارش از این تصمیم اطلاعی ندارد؛ شاید نمیداند پدر بزرگوار هنوز میتواند ویدئو ببیند!
×××
برجام که شد یک تک بیتی سرودم:
"حرفی به جهان زدیم و برجام نشست / آن دیو بیامد و این جام شکست!"
دیوی که نرمش قهرمانانه کرد ولی تا پس از آنکه خرش از انتهای پل گذشت شروع کرد به قلدری؛ غافل از...
از یک مرد مردادی مهربان و یک شاعر با احساسات لطیف، بعید است از فیلم خشن، شکنجهگر، چندش و بیرحمانهی اره Saw خوشش بیاید ولی چکنم که شدیداً خوشم میآید؛ چرا؟
شاید تناقضات ذهنی است و کاریش نمیشود کرد و شاید هم…!
×××
دیشب مهمانی بودم. بحث انقلاب و حوادث گذشته مطرح شد؛ میزبان گفت:”میدونستم انقلاب نمیشه؛ آخه مگه با کشته شدن ۵۰۰ نفر قراره انقلاب بشه؟! رستگاری خون میخواد، آزادی بهاش خونه، خون زیاد!”
دروغ چرا، حرفهایش عین پتک بر سرم...
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….