من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟
درز خبری در باب اینکه چتباتی موفق به تولید یک رمان شده، در عین انتظارم و شگفتبرانگیزی این اتفاق، حالم را گرفت.
چرا؟
چون دیدم منِ نویسنده باید بروم سماق بمکم یا شاید سینهی مجازی آن چتبات را!
دیدم بواقع فرق چندانی ندارد بین یک ربات و انسان. هر دو میتوانند گوز را به شقیقه ربط دهند و یک مطلب شعرآلود، طنز، سیاه و یا ترکیبی بنویسند.
پس خاک برسرت هادی احمدی که فکر کردی با نوشتن به اوج میرسی! 🙂
تبر زده...
عنوان "بیوههای سیاه" را آنچنان دوست داشتم که قرار بود رمانی برایش بنویسم که البته فرصت نشد تمامش کنم. بخش عظیمی از آن را نوشتم و ناتمام و بستهنشده، تصمیم دارم در رمانی دیگر ادغامش کنم.
×××
این ترکیب جالب را ۲۵ سال پیش در یک روزنامه دیدم و امروز هم دوباره به چشمم خورد.
داستان از این قرار است که زنان روسی در جنگ فعلی، با اغواگری، همسر سربازها میشوند به امید کشته شدن آنان در جنگ و دریافت غرامت...
چشمهایت عریانند وقتی پلک روی پلک نمیگذاری...
چشمانت لختِ لختند وقتی نه پردهای رویاش میکشی و نه حفاظی سویاش...
چشمان عریان من و تو، بدون حجاب، بدون لفاف و بدون حجب و بدون حیا درهم فرورفتهاند و خیره در خیره، ذوب در ذوب، درهم یکی شدهاند.
چشمانی که از خیسی و حرارت هم، یکدم در امان نیستند.
آمیزهای از شور، عریانی و بیپرده بودن نگاهها و گناهها...
آه! آمیختهای از پیوند عمیق و بیواسطهی دو روح یا دو تن در یک نگاه!
×××
و آنگاه...
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….