من هادی احمدی هستم؛ نویسنده، شاعر و مدرس ITIL.
بهشدت وسواس دارم روی سبک منحصر نوشتن، معنا و پیام!
اینجایی که هستید وبسایت من است؛ وبسایت شاعری بنام سروش که بهمنظور به اشتراکگذاری آثار، ایدهها، مقالات، دانستنیها و تجربیاتم ایجاد شده. هر صفحهاش، داستانی منحصر به فرد دارد و نگاهی عمیق و چند بعدی را داراست که بیپروا نوشتمش؛ از مطالب آموزندهی تخصصی در حوزهی فناوری اطلاعات و ITIL گرفته تا روزنویسهای دغدغهوار، صفحاتی از کتابهایم، اشعار و…
اینجا مکانی است برای کشف، یادگیری و آگاهی؛ شما را از دانستیهایم بینصیب نمیگذارم پس مرا از نظراتتان بینصیب نگذارید. حرفهای تازهای دارم که بسیاری از آنها را نوشتهام و خواهم نوشت. حرفهای مگو، حرفهای بیپروا، تابوهای شکستنی!
بیصبرانه منتظرم تا ببینم این نوشتهها چه کمکی به شما کرده؟
آب نبود وگرنه شناگر قهاری میشدم 🙂
این جمله همیشه صحیح نیست؛ دوستی دارم لب دریا زندگی میکند شنا بلد نیست و دوستی دارم توی کویر، بزرگ شده غریق نجات است.
اما من چطور؟
×××
اولین باری که آب زیادی را یکجا دیدم، محفظهی بتنی رها شده، روباز، چرب و پر از سنجاقک مربوط شرکت نفت بود که جوانان غیور در آن تنی به آب میزدند و من تماشاگرشان بودم.
خیلیها که از دور میآمدند به آنجا، به آب نرسیده شلوارشان را میکشیدند...
اسکندر را گفتند:"چرا دختر داراب را به زنی نکنی، که بس خوبروی است؟"
گفت:"زشت باشد که چون ما بر مردمان جهان غالب شدیم زنی بر ما غالب شود."
×××
این پاسخ نشاندهندهی این است که اسکندر بهشدت به قدرت و تسلط خود اهمیت میداد ولی درعین حال نمیخواست در هیچ زمینهای احساس ضعف کند؛ او نمیخواست در روابط شخصیاش تحت تأثیر قرار گیرد، بویژه در برابر زنی زیبارو از یک سرزمین مغلوب.
اما چرا ضعف؟
×××
ضعفهای ما زمانی بچشم میآیند که تمام نقاط...
دوستی داشتم پولدار. هر روز یک ماشین خفن سوار میشد؛ در جایی که کار میکردیم زنی نمانده بود که تور نزده باشد.
میپرسید قیافهاش؟
هویج!
هم از تیزی چانه، هم پوست و موی نارنجی، هم درازی صورتش و هم لاغریاش تماماً نمایانگر یک هویج کامل بود.
کلاً خدا میداند به کی پول بیشتری بدهد! 🙂
نه زبان خوش داشت و نه چیزی. اما خودروهایی که سوار میشد دل همه را میبرد.
البته در آن سن، مشخص بود که از چیز بابایش بالا رفته؛ اما...
و هزاران مطلب منحصر و یکتا را از این شیدای نوشتن بخوانید….