بیدینم اما من هم به زندگی پس از مرگ معتقدم؛ به امید آن روز، خود را مومیایی میکنم!
×××
فراعنه، مومیایی میشدند تا در جهان دیگر کالبدشان برای پذیرش دوبارهی روح، سالم و آماده باقی بماند. اما آن جهان، همین جهان است و امروزه با دیدن این مومیاییها براستی که روح در کالبدشان دمیده میشود. روحی که توسط نگاههای تحسینبرانگیز و البته شگفتزدهی تماشاگران دمیده میشود.
دانشمندان هم خود را مومیایی میکنند با اکتشافات و اختراعاتشان. نقاشان، فلاسفه، هنرمندان و خوانندگان و موزیسینها هم.
×××
نویسندگان نیز خود را مومیایی میکنند در موم واژهها. نه برای دنیای دیگر. که برای دنیای بعد از خودشان. دنیای دیگر، آینده است!
نویسنده برای حال نمینویسد. مینویسد تا با آینده ارتباط بگیرد. تا پیامش را به آیندگان برساند. تا از جبر زمان وارَهَد. وقتی کتابی از نویسندهای در چندصد سال و یا چند سال پیش را میخوانی، دقیقاً پیام او را به آینده میخوانی. دقیقاً سفر کردی به گذشته. آنگاه میبینی یک کالبد مومیایی شده را.
×××
هر لحظهای که بر ما میگذرد و از آن مینویسیم برای آیندگان است. برای مومیایی کردن خودمان است. حتی اگر در انبوهی از غم بمیریم اما هنر درد در موم واژهها، تمام پیکر اندیشه و آنچه بر ما گذشته را نگه میدارد تا برای آیندگان یک جسد مومیایی شده را به نمایش بگذارد...
×××
این روزها آدمهایی را به تیر غیب و حلقهی بافتشدهی طناب کشتند و بدون کفن و دفن دزدانه در خاک دفن کردند اما آنان نیز مومیایی شده هستند در موم ظلمی که بر آنان وارد شده و با موم شجاعتی که به جلو گام نهادند.
آنان چه زمانی که هستند و چه وقتی که نیستند در اذهان، سالها و سالها یاد رشادت و مظلومیتشان باقی است، چه به شکل افسانه چه به شکل اسطوره.
آنان که در جهلاند بهدنبال مومیایی بدن فانیاند اما آگاهان در پی مومیایی اندیشهها و کارهای بزرگ.
آرشها زندهاند؛ آرتمیسها هم. بیآنکه به معنای رایج، مومیایی شده باشند...
#مهسا_امینی #آرش_پهلوان