پدرم مردی آرام و البته این اواخر بسیار گوشهگیر بود، زیاد میگفت که زندگی دیگر ارزشی ندارد و زنده ماندن بیش از این بیفایده است.
علیرغم اینکه تلاش هر موجودی برای بقا و لذت پیوستگی به حیات، زیاد است ولی انگار در یک مقطعی، تمایل به گسست دارد.
او عاقبت خواسته یا ناخواسته به آنچه میگفت رسید!
×××
شاید این تمایل به گسست، نتیجهی شکست است! شکستی نظیر: رنج کهولت، از دست رفتن لذات و شاید هم ماحصل یک انزوای تلخ است که آدمی را به این نقطه میرساند. شبیه شیر نری که در نبرد، تمام قلمرو، خانواده و یا شکوهش را از دست داده، در این حال آنقدر در خود شکسته میشود که حتی میلی به شکار ندارد تا بواسطهی آن به ادامهی حیات دلخوش باشد. ولی همچنان مغرور است تا شکست را نپذیرد.
عاقبت خیلی آرام بدون هیچ تلاش اثریخشی در گوشهای خواهد مرد.
×××
میل به حیات و جاودانگی در انسان آنقدر زیاد است که نمیشود قطعبهیقین گفت که روزی آدمی از زندگی سیر میشود یا نه. اما انگار انسانها نیز شبیه یک حکومت، در چرخهی حیاتشان، وجوه مشترک دارند وجوهی اعم از: پیدایش، خودکامگی، تجملگرایی، بندگی شهوات، سالخوردگی و درنهایت تمایل به گسست.
×××
من مطمئنم که نظام فکر این روزها را میکرد بههمین خاطر رئیسی نامحبوب، ناسواد و ناصلاح را بالاجبار رئیس جمهور کرد تا سرکوب بیشتر، سادهتر مقدور شود و بواسطهی استبداد و زورگویی، ببشتر بمانند. یک تلاش بیثمر و مذبوحانه. چون این شخص، ناسپاس آغای خود نیست! چون خود یک جنایتکارست و بیشتر از سایر رؤسای جمهور گوش به فرمان است. اما در ناخودآگاه هر ماندنی، یک رفتنی هست حتی اگر بر زبان جاری نشود.
هرچقدر ضعف و شکست در عملکرد دیده شود اگرچه زندهای، اما تمایل به گسست و سقوط ولو در ناخودآگاه، بیشتر است. حتی اگر از سر توهم یا غرور وانمود کنی قدرتمندی.
بعبارتی انتخاب رئیسی در ظاهر تلاشی برای نگهداشتن بقای چیزی بود که قرار نبود بماند! یعنی در عمق مسئله، تمایل به گسست بر اثر سالخوردگی و ناکارآمدی چنان شدید بود که با انتخاب یک فرد ناکارآمد و ضعیفتر، این روند گسست را تسهیل کند! و این انتخاب همان تمایل به گسست حیات حکومت از بقا است.
#مهسا_امینی #میثم_مبرهن
www.Soroushane.ir