قدیما مادرم میگفت:"خاک بر سرت این دریوریا چیه مینویسی!؟ عاقل باش، یه چیزی بنویس سه سوت بکشنت بالا؛ از چیزی حرف میزنی که نه کسی میخونه، نه میبینه و نه کسی میفهمه، چی داری میگی آخه تو!؟، نه توی تلویزیون نشونت میدن، نه کتابات فروش میره، نه کسی باهات مصاحبه میکنه، نه کسی میشناسدت. ببین فلانی رو یه چیزی نوشته که یهریز توی تلویزیون نشونش میدن و فرتوفرت بهش جایزه میدن و...."
×××
در کاشان که بودیم هر روز مینیبوسی که ما را میبرد سر کار و برمیگرداند، اشعار درباری آقاسی را پخش میکرد که توسط خود شاعر با سوز میخواند و راننده هم کیفور، با او همخوانی میکرد. تقريبا حفظ شده بودیم از بس تکراری پخشش میکرد، عاقبت با دعوا مجبورش کردیم چیز دیگری پخش کند که از سر لج، آنقدر صدایش را کم میکرد تا شنیده نشود...
×××
راست میگفت مادرم؛ هرکسی که بالا کشیده شده، قلابش را انداخته به لب عبای آخوندها. اگر بر آنان باشی نانت توی روغن است و اگر برعلیهشان باشی، نانت، آجر. اما در هرصورت "میکشنت بالا" با این تفاوت که اولی بالای سر میرود ولی دومی سرش بالای دار.
درهرصورت مقصر این روزهای ما، فقط رهبران فاسد نیستند بلکه مقصر تکتک آدمهاییاند که زود فریب میخورند و یا برای منافع از چیزی حرف میزنند که برایشان آب و نان دارد. بخصوص آنانی که جایگاه و ایدئولوژی این حاکمان را با سوز و چهچهه در بوق و کرنا میکردند.
بعنوان نمونه: مداحان مرثیهسرا و شاعران آئینی مدیحهسرا.
×××
بیت رهبری، حتی اگر وزن داشته باشد و ردیف، اگر قافیه داشته باشد و قالب، اما چیزی نیست جز مشتی اراجیف.
شعر مبتذل، شعری نیست که الفاظ رکیک در آنست، بلکه شعری است که روی زبان ظلم حاکمیت پرده میکشد و از عوامفریبی میگوید. به ابتذال کشاندن شرف واژهها، شعر مبتذل خلق میکند!
×××
سالها شاعران درباری نظیر محمدرضا آقاسی و احمد عزیزی و... که جزو شاعران آئینی مورد لطف رهبر بودند و در بیتش غوطهور، تا توانستند در ترویج شیعهگری و مدیحهسرایی رهبر و مرثیهسرایی افاضهی ادب کردند. خیلی هم مورد عنایت بودند آنچنان که وقتی تب میکردند رهبرشان سراسیمه میکوبید میرفت عیادتشان.
درحالیکه نامدارترین و استادترین خوانندگان و نویسندگان و شاعران، بایکوت میشدند و مهجور ماندند چون زبان حاکمیت نبودند...
×××
دردی که میکشیم از دست آنانی است که به این آخوندها بال و پر دادند اما در عوض بجای اینکه زبان مردم باشند، مردم را میکوبیدند؛ آنچنان که آقاسی درباری میگوید:" وقتی نسبت شعر را با شعور بخواهی پیدا کنی، میبینی حلقه رابط در این نسبت درد است و دردمندی. منتها هر دردی فینفسه موجب شرافت صاحب آن نمیشود. خیلی شاعرنما داریم که دم به دقیقه از درد شکم و اسافل اعضا مینالند. اما آیا این دردها ارزشی دارند؟"
تصور کنید که این آقا به شاعر واقعی میگوید شاعرنما و دم از شرافتی میزند که خود نداشت!
×××
خون مردمی که ریخته شده، از جامهای لبریزی است که این آدمها به سلامتی هم، به جام یکدیگر میزنند و سرمستانه سر میکشند.
این شاعران کذایی، واقعآ شاعر اهل بیتاند!
#مهسا_امینی #هومن_عبدالهی
www.Soroushane.ir