چیزی که فاسد شده، فاسد است. اگر آن چیز، منکر این فسادست بخاطر این است که از بس با فساد زیسته، خودش نمیداند که فاسد شده. فقط کسی میفهمد که آن چیز فاسد شده که نمونهی سالمی از آن را پیشتر و یا در جایی دیگر، دیده و یا تجربه کرده باشد...
فاسد شدن هر چیزی، جزئی از ماهیت وجودی آن چیز میشود و بدون آن تعریف دیگری ندارد. مثلأ یک خامهی فاسد شده، یک "خامهی فاسد شده" است نه یک خامه!
پس نمیتوان فساد را از آن جدا کرد. این فساد یک لایهی کپک روی خامه نیست که آن را برداریم و مابقی را مصرف کنیم بلکه تمام خامه، ترش شده و باکتریهای خطرناک در آن چنان ریشه دوانیده که تمام اجزایش را در بر گرفته.
×××
فساد به هیچ طریقی از این حکومت جدا نمیشود. زیر و روی آن را تماما فساد و کپک و قارچ و میکروب و... در بر گرفته و باید تمامش را دور انداخت.
این حکومت فاسد هم شبیه تمام حکومتهای تمامیتخواه فاسد دیگر، تا لحظهای که در زبالهدانی پرتش کنند، باور دارد که دورانداختنی نیست و تلاش میکند که بگوید فاسد نیست. اما بیبروبرگرد فاسد، فاسد است و دورانداختنی. نگهداشتن هر چیزی که بد و فاسدست نه تنها منفعتی ندارد بلکه وجودش آسیبزاست....
×××
چو در طبع آتش فساد است و شر / مجو خیر از او و صلاح، ای پسر!
دد و دیو را ره به معراج نیست / سر خوک شایسته تاج نیست!
چو اصلش خبیث است و بنیاد بد / ز بد کی کسی را نکویی رسد!؟
شعر قسمت آخر از عمادالدین نسیمی است.
#مهسا_امینی #آرش_صادقی
www.Soroushane.ir