تنها ورزشگاه شهرمان که به آن میگفتیم "سرزمین"، یک محیط نسبتاً بزرگ با زمین چمن بود که داشت آرزوی فوتبالیست شدن کودکان را رقم میزد. همیشه برایم سوال بود چرا به آنجا میگفتیم "سرزمین"!؟ واقعاً اسم زمین فوتبال، سرزمین است؟ یا به آن منطقه میگفتند سرزمین!؟ و یا منظور این بود سرِ زمین!؟
نمیدانم هرچه بود فقط یکبار توانستم بر روی چمنش بازی کنم و مابقی تماشاگر بودم و بعدش میرفتم وسط کوچهی خاکی با توپ چند لایهی پلاستیکی عشق میکردم...
روکش توپ پلاستیکی شبیه کاندوم است با این تفاوت که این روکش برای جلوگیری از قُر شدن توپ گرد است و کاندوم برای جلوگیری از قلمبه شدن شکم گرد.
تا اینکه دیشب....
×××
شادیِ باختن، شبیه خندهی ناشی از گریستن؛ و یا شبیه اشک برآمده از شوق، یک پارادوکس عجیب است که بر سر دو احساس، در ذهن آدمی پدیدار میشود. جایی که بدن واقعاً نمیداند چکار کند و بهترین واکنش چیست؟ ازاینرو احساسی را تبدیل به احساس عکس میکند تا غایت یک چیز را نشان دهد. شبیه تبدیل عشق به نفرت!
این حالت، یک جور بیاختیاری عاطفی است که سیستم عصبی بدن در واکنش به شیوهی تخلیهی احساس، دنبال هر دریچهای میرود.
سالها پیش که تصویر خوشحالی حمید استیلی در بازی فوتبال برابر با آمریکا را دیدم گویای تبدیل خنده به گریه بود و وقتی گریستن مادر یکی از معترضین بیگناهی که کشته شد را دیدم و از فرط گریستن به خنده افتاد نیز تبدیل گریه به خنده بود. و... نمونههای بسیار دیگر...
×××
برعکس شدن احساسات نمایانگر این است که یا احساس اولیه خیلی شدید است یا احساس ثانویه خیلی شدیدتر و یا اینکه ذهن، همزمان حاد بودن دو احساس را در کنار هم نمیتواند بپذیرد. قطعاً این یک پیامد روانشناختی و البته یک فرایند شیمیایی در مغز است.
معمولاً بروز احساس ثانویه، آب سردی روی احساس اولیه است. یعنی از فرط گریه باید خندید و گرنه ممکن است بمیریم! از فرط شادی هم باید گریست وگرنه ممکن است "یه سکتهی ریزی هم این وسط بکنیم!"
×××
درکل هرچه هست، دیشب با تمام وجودم میخواستم تیم ملی آخوندی نبرد. لحظهبهلحظه نتیجه را رفرش میکردم تا نکند در وقت اضافه آمریکا ببازد و یا حتی مساوی شود!
من یکی سالهاست که دیگر فوتبالی نیستم. توپ را بوسیدم و کنار گذاشتم ولی ظاهراً زمینش را نه!
اما دیشب از شکست این تیم آخوندی چنان شگفتزده شدم که پارادوکسی از احساس غم و شادی بود!
فوتبال، یک بازی ساده نیست. یک شغل کارمندی نیست. یک قرارداد پیمانکاری نیست. فوتبال، داستان مرگ و زندگی است. داستان جاهطلبی و قدرت و سیاست است. داستان مقابلهی سرزمینها در برابر هم است.
چیزی که محبوبترین بازی دنیا باشد دیگر بازی نیست، محبوبیت و منفوریت است! چیزی که پردرآمدترین ورزش جهان باشد، دیگر ورزش نیست، اقتصاد است! چیزی که بزرگترین دورهمی دنیا را رقم میزند دیگر سرگرمی نیست، یک جامعه است! فوتبال، دشمن نیست ولی برعلیه دشمن بکار میرود!
×××
گلهایی که در سرزمین، پرپر میشوند، بسیار بیشتر از گلهای است که در زمین فوتبال کاشته میشوند!
فوتبال، سرزمین است!
#مهسا_امینی #حمید_گلی
www.Soroushane.ir