هر شب با انبوهی از خستگی و غمهای آميخته به کورسوی امید، سر به بالین میگذارم. نگران همه چیز و همهکسم. درست وقتی که میخوابم دیگر هیچکس نیستم؛ نه موافقم نه مخالف و نه ممتنع. نه مبارزم نه مدافع و نه تماشاگر. یک لاشهی بیجان نقشبسته بر زمینم. نه نگران چیزیام و نه نگران کسی. اما صبح که برمیخیزم همان آدمی هستم که پیش از خواب باید باشم!
پرتلاش، خستگیناپذیر و امیدوار.
امید به آزادی، با خواب، از ذهن آدم رخت نمیبندد...
×××
همهی ما، شب سیاه را به دست سپیدی روز امید میسپاریم.
آدم روز با آدم شب دو تا آدم متفاوت است. ولی برخی هستند که وقتی جانفدا شوند انگار شب عدم حضورشان باز روز است. امید به آزادی آنان با مرگ هم از ذهن آدم رخت نمیبندد.
برای #کومار_درافتاده
#مهسا_امینی
www.Soroushane.ir