بسیار گفتهاند که هیچ انقلابی، آرمانشهر یا مدینهی فاضله را به ارمغان نمیآورد آنهم زمانی که بلوغ آگاهی و خواست درست مردم مشخص نباشد. زیرا بدون آگاهی هر تغییری، فقط مبدل به دست به دست شدن قدرت میشود. انسانها میآیند و میروند و پس از دگرگونی و نشستن بر کرسی قدرت، همه چیز رنگ میبازد. قدرت فردی یا جزئی، کاری میکند که تشخیص انسان از حیوان دشوار شود بااینکه پیشتر او را انسان قلمداد میکردیم!
بنابراین بعد از تغییر ناآگاهانه، خورشید نمیتابد؛ بلکه در بهترین حالت، دریچههای بسته شده را میتوان گشود تا نور و هوا به داخل وارد شود یا دریچههای جدید و کوچکی را گشود و پس از مدتی بازهم بسته خواهند شد. چون قدرت، آدم را خیلی زود کور میکند. چون انقلابهای فاقد آگاهی و خواست درست، فقط تغییر نقاب است.
با این تفاسیر تکرر انقلابها برای مردم ناآگاه برای رسیدن به بلوغ خواستهها و از بین بردن اهمیت قدرت فرد یا جز، لازمست. زیرا بیسوادی و ناآگاهی، گند میزند به انقلابها. گند میزند به رویاها. آنچنان که در قلعهی حیوانات جورج اورول بخوبی به این پرداخته شده... آنچنان که چهل و اندی سال پیش این خطا اتفاق افتاد.
×××
اما اکنون ما مردم در این موضوع بخصوص، به اندازهی کافی آگاه هستیم، ما بیشتر از تحصیلات آکادمیک و مطالعه، تجربیات عملی و عینی داریم. چیزی که مردم را به این نقطه رسانده، تکرر اشتباهات و تعدد سلسلهها در طول تاریخمان بود. این یعنی در سطحی از بلوغیم. مطالعات ما تجربی است و این شاید حتی ارزشمندتر از مطالعات کتابی باشد. چیزهای زیادی را دیدهایم که بسیاری ندیدهاند. تنوع نظامهای حاکم زیادی را از سر گذراندیم و این بار این یکی را نیز با آگاهی باید از سر بگذرانیم.
هر انقلابی دو بخش دارد، نه به فعلی و آری به بعدی. در این مقطع، فهم از دلايل نه گفتن به سیستم فعلی و عدم کتمان این باور، سطحی از آگاهی است که بدان نایل شدیم. این دگرگونی لازمست؛ این دگرگونی میتواند آخری باشد برای رسیدن به بلوغ نهایی و روزهای روشن.