گُل سرخ!
غسل نوازش بکِشم بــر تـن عـریان گُلم
دست نوازشــگر مـــن بــر لب سـوزان گُلم
گفتم از این وسوسهها کم نشده هیچ کجا
طاقت دل به لب رسد، رشد کن ای جان گُلم
این دلم از رویش تو، روی رُخت کرده حساب
سخت برآید همه شب، خواب ز چشمان گُلم
گفت، تو مسئول گُلی، با گُل سرخ، خوشگلی
من گُل حیران توأم، هم که تو حیران گُلم
دزد فراوان شد و تو، حافظ هر روز و شبم
رشد کنم آخر سر، یار و نگهبان گُلم
×××
پای دلش نشستهام، نشستهام پای دلش
گاه که خاکش شوم و گاه که گلدان گُلم
هرچه پسانداز کنم، میشودش خرج گُلم
تا که شود این تن من، همره و مهمان گُلم
شازدهام آن گُل من، مونس و امید دل است
چشم به راهم برسد زلف پریشان گُلم
کور شوم یکسره گر دور شود از دل من
یکدفعه بینا شوم از چشم چراغان گُلم
گلشن و گلزار دلم پُر شـده از عطـــر نگار
وا شده هر غنچهي دل از لب خـندان گُلم
×××
کاش نمیگفتمش از رشد و نمو، هر نفس
ترس بیفتاد به دل، ترس ز پژمان گُلم
چونکه شکوفا شده گُل، طالب او فزون شود
یا برسد که عمر او، زود به پایان گُلم
در تن سیارهی دل، جز گُل من، گُلی نبود
این شده علت همه شب، دست به دامان گُلم
www.Soroushane.ir