جهان فهم ما در حال کوچک شدن نیست بلکه در حال ساده شدن است. اکنون به پاسخ بسیاری از پرسشهایی رسیدهایم که تا پیشازاین یا به مخیلهمان نمیرسید یا اگر میرسید جوابی برایش نداشتیم و تحت لوای خرافات قلمداد میکردیم.
علم به ما فهماند که جهان، باید درک شود، حتی اگر هر لحظه بدانیم که چقدر نمیدانیم. اگر چیزی درک نشود به این معنا نیست که وجود ندارد و یا در دست شیاطین و فرشتگان است بلکه فهم و دانش ما قد نمیدهد، ازاینرو اگر پاسخی برای خیلی چیزها نداریم به این دانش اندک بسنده کنیم و آن را به خرافات و نیروهای جادویی مرتبط نکنیم. خب تا اینجا ما کلی فهم و اشیا در پیرامون داریم که میدانیم چیست. چیزهای زیادی که مملو از پیچیدگیاند اما قابلفهم. البته اندکی بهسختی.
علم، در حل مسئله کمک کرد اگرچه هنوز هم درک مسائل حل شده نیز دشوار است زیرا مملو از پیچیدگی است! ازاینرو امروزه دو مدل دانشمند داریم. دانشمندی که مسئله را حل میکند و دانشمندی که مسئلهی حل شدهای که مملو از پیچیدگی است را برای درک و فهم عامه، سادهسازی میکند.
این دومی نوعی هنر است که کم از اولی ندارد! زیرا او باید هم به اندازهی دانشمند اول، نبوغ فهم داشته باشد و هم به اندازهی عامه، احمق باشد تا دشوارترین چیز حل شده را در سادهترین شکل ممکن به مردم بفهماند. هنر فهماندن، کم از هنر کشف فهم نیست!
www.Soroushane.ir