در هر شرکتی یک نفر هست که مغز کل است. منظورم مدیرعامل یا مدیران ارشدی که بهواسطهی پول بابا یا سفارشهای دستوری و یا داشتن قدمت و سابقهی هزارساله، مدیر شدهاند نیست. مغز کل کسی که ممکن است تازهوارد باشد یا از همان ابتدا آغازگر کسبوکاری باشد درهرصورت او بر امور مالی، مالیاتی، فنی، روابط تجاری و رشد و توسعهی کسبوکار مسلط است و یا حتی اگر تسلطی نداشته باشد خیلی زود پس از آشنایی و فهم چیزی، بازخورد بجایی هم ارائه میکند.
مهمترین ویژگی چنین شخصیتهایی، نه مدرک بالاست، نه تعداد سالهای سوابق کاری و نه تیپ و ابهت و شخصیت و نه ریش بلند! بلکه قدرت حل مسئله است که از او یک مغز کل میسازد. توانایی منحصر ذاتی و یا اکستابیی که در ذهن اوست چنان بارز است که نسبت به هر چیزی که حتی تاکنون نشنیده یا ندیده، بهترین بررسی را نسبت به دیگران داشته باشد.
×××
مغز کل، مسئله را به تنهایی میفهمد و حل میکند اما همیشه اذعان میکند که بدون کار تیمی انجام هیچ کاری مقدور نیست با این کار دیگران را در انجام کارها دخیل میکند. که البته اگر بخواهیم ریز شویم خواهیم فهمید که دیگران فقط سلسله کارهایی که او طراحی کرده را بهطور شرطی دارند انجام میدهند!
اگر کمی دقت کنید تمام بیزینسهای موفق نه بر پایهی حجم پرسنل بلکه بر اساس ایدههای فنی، مالی و تجاری یک فرد بخصوص بنانهاده شده و یا توسط یک مغز کل توسعهیافته.
مغز کل، میتواند خوراک کل سازمان و غذای فکری و کاری تمام کارکنان را تأمین کند!
×××
هر کسبوکاری، مجموعهای از نیروهاست در قالب یک سیاهی لشکر. افرادی که کوک میشوند تا فقط در ازای کاری، عملیاتی را بهصورت شرطی انجام دهند. اما مغز کل، مغز کل است. مغزی که قهرمان داستان است و نقش اول و یا نقش مکمل را همیشه دارد. آنچنانکه حتی گاهی خرد جمعی در برابر قدرت آنالیز او کم میآورد. این بهمنزلهی دیکتاتور بودن او نیست. بلکه نشان از میزان عمق درک هر آنچه اتفاق میافتد دارد. این افراد شبیه الماساند. از دست دادنشان برابر با از دست دادن چند ده نفر و حتی کل کسبوکار است.
مغز کل را با احمق کل (دیکتاتور) اشتباه نگیرید!
www.Soroushane.ir