اعتراف میکنم که به قدرت بسیاری از شاعران توانمند و زیبا سخن قادر نبودم تا از زیباییهای گفتاری و استعارات و ایهامهای جذاب بهره بگیرم اما سادگی سخن با همان سخنهای از دل زاده شده با رعایت و تنوع در موضوع باعث نمیشود که این اشعار بهراحتی فراموش شود. بنابراین تبحر خاصی در این خصوص بدست آوردم اما با این بیت به این خود ناچیز انگاری و هم خود بزرگ انگاری بدین شرح پاسخ میدهم:
گر سروش از شعر خود بر شاعری پیشی گرفت / این تفاوت در نوشتن گر نه در معنا یکیست!
ضعفهای بسیاری در حجم دایرهی لغت هم داشتم البته بیشتر لغات عربی. این هم خوب است هم بد! اما در دایره لغات فارسی و معلومات خیر. ارادهی عجیبی در نوشتن دارم مگر خستگی بیش از حدِ دستهایم باعث شود که از آن موضوع دست بکشم. بسیار شده که در طول یک روز هفت الی هشت ساعت بدون اینکه از جایم جُنب بخورم، فقط نوشتهام. همانطور که گفتم خیلی نسبت به نوشتن پرانگیزه و پر قدرت هستم ولی نسبت به مطالعه این روند چنین استمراری ندارد. زیرا هنگام خواندن یک عبارت از یک کتاب ذهنم ساعتها دور میشود و همین در خوانش کتب، وقفه ایجاد میکند. ذهنم همواره مسیری که هدف نویسنده در کتابش هست را دنبال نمیکند.
زیرا من همیشه خطهای نانوشته کتاب را میخوانم یعنی آن نویسنده چه میتوانست بنویسد و اما ننوشت! این را از معلمی آموختم که کبوتر در رو بود!
ممکن است در همان نام کتاب، مقدمه و یا هر واژهی بکار رفته در کتاب، ایدههای جالبی به ذهنم خطور کند که نویسندهی آن شاید در آن اندیشه نبوده؛ به نظر من خلاقیت معنای عجیبی ندارد تغییر چیدمان واژهها، ترسیمها و ابزارهایی که با آن سر و کار داریم به شکلی موزون یا ناموزون سبب تولید چیزی تازه میشود که ابداع نامیده میشود و بانی آن به خلاق و یا مبدع تبدیل میشود. این هم خود هنر است اگر واژههای عبارت کانت یعنی"من میاندیشم پس هستم" را بارها جابجا کنیم جملات جدیدی به دست میآیند. شاید بارها قبلاً خودمان همچین چیزی گفته باشیم اما بدا نفکر نکردهایم. این یک جملهی پُر نغز و پُرمعنا است درنتیجه یک تازگی در آن دیده میشود که ایمانوئل کانت آنرا بصورت ایدهای ناب مطرح و ابداع کرده است با اینکه بدیهیترین و دمدستیترین عبارت است!
به باور من تا در چیدمان دقیق واژهها ننگریم و به مغز پیام پی نبریم نمیفهمیم چه چیزی تازه است چه چیزی نه. بنابراین برای خلق چیزهای تازه نیازی به کارهای محیرالعقول نیست بلکه از همین دمدستیترین ابزارها و واژهها میتوان یک فلسفهی ناب را خلق کرد! بنابراین خلاقیت تعریف عجیبی ندارد و نیازی نیست حتماً نابغه باشیم کافیست اندکی بیاندیشیم! فراموش نکنیم که انسان، آتش را از بههم زدن دو تکه سنگ خلق کرد زمانیکه هیچ نمیدانست! با این تفاسیر هنر و خلاقیت من هنر درد است! من به دنبال شعر و شاعری بودم فرماندهی کلانتری به دنبال محمولهي بزرگ!
در طول خواندن ’داستانِ من’
لحظه ای سستی و ملامت برایم پیش نیامد.
همانا هرچه میخواندم جذاب تر و من مشتاق تر میشدم .
باشد که در ادامه راه همچنان عاشق و سرزنده بمانی.
آمین
ممنونم Amirho3in عزیز از وقتی که گذاشتی و خوندی و نظر دادی- شاد و مانا باشید.
سلام هادی جان
نگاهی اجمالی به تا سیسالگی نامهات انداختم. جالب بود.حالا که چهل سالت شده و باشی و بنویسی.بنظرم زندگی را زندگی کردی تا حالا و این موفقیتِ بزرگی است. سروشانهات را نم نم و کم کم خواهم خواند.
زنده باشی و نازنین
درود محمدجان
محبت داری خیلی. ممنونم بابت پیام گرمت. زنده باشی همیشه…
سلام، خوب مینویسی ولی هنوز هم با سادهنویسی فاصله داری. کامیاب باشی و شادان.
ممنونم از نظرت درسته هنوزم سخت مینویسم 🙂
بسیارزیبا ودلنشین مینویسین آقای سروش
ممنونم میترا خانم عزیز- نگاهت زیباست
سلام هادی جان
بیوگرافی شما را خوندم داداش کپی همدیگه ایم فقط با یک تفاوت اساسی
شما انجامش میدی مرد عملی من نه
موفق باشی??
سلام عزیز دل. عه چه جالب بنویس تنبلی نکن
هنوز از کتاب های جدید مطالعه ندارم تا نظری بتوانم بدم
👍
اتاق اکو خیلی قشنگ بود
بدرخشی بزرگوار. نگاهت قشنگه