دیروز میمونی را دیدم که مازراتی میراند،؛ گوریلی، سفارش خرید سه پنتهاوس را به بنگاهی گوشزد میکرد؛ عنتری با چند زن جوان و زیبارو حشرونشر میکرد، الاغی رئیسجمهور شده بود؛ گوسفندی، رأی اعتماد گرفت؛ سگی، فقط دم تکان میداد برای گرفتن یک لیتر بنزین بیشتر؛ گاوی، باشگاه ورزشی خرید و مارمولکی دوروبر صرافیها میگشت تا دلار بیشتری بخرد؛ اسبی، آرام میچرخید و قاطری، یخچال سایدبایساید سنگینی روی دوشش بود و بهزحمت از پلهها بالا میرفت. بلبلی در قفس بود و محکوم به آواز خواندن در سلول انفرادی شد.
هر روز هزاران بار از این موجودات را میبینم. این جنگل پر از قانون نانوشتهی بیعدالتی است. حتی شیر، از سلطان بودن فقط حرمسرایش را دارد و مدام چشمش بدنبال زن مردم است. همه همدیگر را نمیخورند اما کاری میکنند تا آنقدر خودخوری کنی که چیزی ازت باقی نماند.
×××
عدالت، برقرار است اما به این شکل که قاطرها فکر میکنند چون میمونها عین آدم مینشینند حقشان است مازراتی برانند. میمونها هم فکر میکنند چون قاطرها، نمیتوانند کمر راست کنند پس پشت فرمان نمیتوانند بنشينند. عنتر چون پول دارد خرج آلتش میکند و راه را برای داشتن پنتهاوس گوریل باز میگذارد. الاغ، هم از دیدن گوسفندان، خر کیف میشود و گوسفندان از اینکه او را رئیس خطاب میکنند تا بیشتر خرش کنند خوشحالند و راحتتر میچرند.
اسب میگفت نجیب باشید و وقتی کسی گوش نمیداد یا فقط جفتک میزد تا شیهه میکشید. و اینگونه است که هر حیوانی با پذیرفتن شرایط، با هم زندگی مسالمتآمیزی دارند.
تقريبا همه بخوبی قانع شدهاند و روی یک ناعدالتی قانونی به تفاهم و فهم مشترک رسیدهاند که بهترست سرشان توی لاک خودشان باشند وگرنه عدالت خیلی سریع در اعتراض به بیعدالتی، اجرا میشود!
www.Soroushane.ir