خودم فلج بودم!؟

هادی احمدی (سروش):

مشکل کمبود وقت، گاهی از کاهلی است گاهی از برنامه‌ریزی نداشتن و گاهی هم از دستمال بستن به سری که درد نمی‌کند! یعنی کار تراشی برای خودت!
مشکل من دقیقاً سومی بود. به فکر افتادم که یک کتاب ۳۰۰۰ صفحه‌ای را ترجمه کنم. که پس از طی کردن نیمی از آن دیدم نمی‌رسم. کتابی که البته ضرورتی هم نداشت. به پیشنهاد دوستی، برای تسریع در کار پناه بردم به موسسات ترجمه. شبیه کاری که نقل است آقای جعفرنژاد قمی می‌کرد. یعنی دانشجویانش ترجمه می‌کردند و ایشان بنام خودش چاپ می‌کرد. صحت و سقم این را تایید نمی‌کنم اما بارها گفته شده. البته فحوای ترجمه‌ آن کتاب‌ها هم چیزی غیر از آن را نمی‌رساند.
فقط یک بار از خدمات موسسات ترجمه استفاده کردم آن هم چندسال پیش. قرار بود ۱۵۰۰ صفحه از باقیمانده‌ی کتاب را آنان برایم با پلان طلایی؛ یعنی باسرعت و کیفیت و البته با رقم بالایی ترجمه کنند، این یعنی خودم فلج بودم!
نتیجه!؟
۱۵۰۰ صفحه چرت و پرت تحویلم شد که با ناراحتی تمام، همه را شیفت‌دیلیت کردم. مجبور شدم مجدد آستین بالا بزنم و کار ناتمام را تمام کنم و لابلای تمام ترافیک کاری که داشتم از نو مابقی را ترجمه کنم.
ترجمه‌ی انسانی یعنی فهم مطلب و ترجمه‌ی ماشینی یعنی سرعت در خیابان پر از دست‌انداز! و بدتر ترجمه‌ی انسانی برای پول یا نمره که دیگر واویلاست!
چیزی را که مترجم نفهمد، ترجمه‌اش چیزی نیست جز یک دیکشنری غلط غلوط که توسط یک آدم نابلد هم نوشته شده!
به نظرم مترجمی که نویسنده نیست مترجم نیست. مترجم باید آنچه را که در زبان اصلی گفته شده، به آنچه که در زبان مادری قابل درک است بازگرداند. اسمش را ترجمه‌ی آزاد می‌گذارید یا هر چی آزادید. اما تا چیزی را به انگلیسی نفهمم، به فارسی نمی‌نویسم. این فهم را نه انسان پولکی و گوگولی دارد و نه مترجم ماشینی گوگلی!
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x