گاهی با چنگ زدن به عناوین جدید میشود برخورد بهتری با مسائل داشت. وقتی میگوییم دین، شامل احکام الهی و روح دمیده شده در نهاد برگزیدگان است آنگاه يافتن دمندهی روح کار سختی میشود و علت این دمندگی نیز کل کار را با ابهامات بیشتر مواجهه میکند. همین باعث برداشتهای غلط بیشمار میشود. تاکنون تعریف درستی از دین عرضه نشده که مورد اجماع نظر باشد. اما به شکل دیگری میتوان آن را بازگو کرد تا قابلدرک شود. مثلاً اگر بجای دین از کلمهی قانون استفاده کنیم چطور میشود؟
×××
دین یک قانون است. پر از دستورالعمل، فرامین و الگوهای از پیش تعیینشده.
اما چرا پیامبران، قوانین را به ماوراءطبیعه نسبت دادند تا واژهی دین، خلق شود؟ زیرا بسیاری از مفاهیم ناشناخته ادوار پیشین، نسبت به آگاهی مردم قابل توضیح و تشریح نبود. ازاینرو شکل تقدسگرایانهی دین و ارتباط با عناصر فراطبیعی، باورپذیری چیزهای ناشناخته و غیرقابل توضیح را ممکن میکرد. پس در کتب مقدس باید و الزاماً یادی از نیروهای خیر و شر تحت لوای خدا و شیطان درجشده باشد تا هم درک ارتباط ناشناختهها میسر شود و هم پرستیدن نیروی خیر و هم تنبیه کردن آنکس که فرمانبردار قانون نیست و دچار وسوسهی شیطانی شده!
×××
البته میدانم هنوز چیزهای ناشناخته بسیار است. اما اگر فرض کنیم بیشتر ناشناختهها را میدانیم پس، استفاده از واژهی قانون بجای دین، اصلاً نادرست نیست. یعنی میتوان پیامبر را یک قانونگذار دانست. کسی که قوانین را مینویسد تا جامعه را به سمتوسوی بهتری هدایت کند. این خیلیراحت به ما میگوید دمندهی قانون کیست، هدف و فحوای کلامش چیست و وظایف ما چگونه است.
فرقی نمیکند مسیح را قانونگذار بدانیم یا کوروش و یا حمورابی را! همگی تحت عناوین متفاوتی اما با کمی تغییر، از چیزی دم میزدند که بهظن خودشان به صلاح جامعهی آن دوره بوده. هرچه جلوتر میرویم این قوانین کاملتر و جزئیتر شدهاند.
×××
حال با این تعبیر، آیا قانون(دین) چیز بدی است!؟ قطعاً نه!
هر ملتی فراخور دورهای که در آن زندگی میکند نیازمند بهروش است. بهترین روشهای تمرین شده برای پیشبردن بهتر آداب همزیستی که البته متناسب با زمان خودش بوده و به درد دورهای دیگر نمیخورد. مثلاً تا دیروز گردشبهراست آزاد بود امروز ممنوع است! یعنی همان حلال و حرام! یعنی یک حکم قانونی در مدتزمان بسیار کم میتواند حسب نیاز جامعه تغییر وضعیت دهد.
×××
وقتی دین را قانون بنامیم فقط یکچیز آن را حذف کردیم و آن ارتباطش با عناصر ماوراء طبیعی است که البته فاحشترین تفاوت دین و قانون هم همین است. همچنان که وجود عناصر ماوراءطبیعی در گذشته باعث باورپذیری احکام میشد همین عناصر امروزه سبب نکوهش احکام دینی شده. آنچنانکه خود احکام هم به دلیل آغشتگی به آن، چیزی بدوی به نظر میرسند.
مشخصا که بتپرستی، دین بود، یکتاپرستی هم دین است هر دو پر از آدابورسوم و احکام و فرامین. و هر دو آغشته به عناصر ماوراء طبیعی.
دین، قانون است. قانون هم چیز خوبی است. اما هیچ قانونی مناسب دوره یا جامعهی دیگری نیست. وقتی ترسها و ناشناختهها کاملاً از بین برود ارتباط قوانین با ماوراءطبیعه رنگ میبازد درآنصورت نه نیازی به یکتاپرستی است و نه به بتپرستی!
آنگاه مردم، نه دیندار، بلکه قانونمدار میشوند و هرکس که قوانین مورد تائید خرَدجمعی را بجای آرد آدم خوبی است در غیراینصورت گناهکار است و البته مستوجب تنبیه.
اگر هم دین داریم هم قانون، بخاطر آن است که هیچکدام را کامل نداریم!
×××
داستان خدا و شیطان دو نیروی خیر و شر است که ساخته پرداخته ذهن بشر بدوی است نیروهایی که در طبیعت به وفور یافت میشوند و بشری که شناخت درستی از ترسهایش نداشت برای آنها افسانهسرایی کرد. هرچه جهان به سمت شناخت بیشتر میرود این الفاظ رنگ میبازند. اساساً هر کتابی که آیینی را به ارمغان آورده همگی از زبان انسان است، نه شیطان و نه خدا. اگر شیطان واقعی وجود داشت، جهان خیلی پیشتر نابود شده بود و اگر خدایی وجود داشت کل هستی یک مدینهی فاضله میشد. جدال خیر و شر برای درک ناشناختهها و ترس عامه لازم است.
کتب مقدس تماما کپیبرداری از همدیگرند با مقداری تغییر تا حسب نیاز روز با شرایط محیطی دورهی خود همخوانی داشته باشد. پیامبران نه بر وحی آسمانی که بر الهام درونی چنگ زدند و دنیا را از زوایهی دیگری دیدند نمیشود به آنان خرده گرفت، زیرا سعی میکردند چیزی را بفهمانند. لااقل در دورهی خودشان. من به شخصه پیامبران را آدمهای مصلحی میدانم که سعی کردند چیزی را اصلاح کنند. ولی وقتی شروع میکنی به از بین بردن اشتباه، باز اشتباهات دیگری را رقم میزنی! ازاینرو کلام آنها فراخور نیاز، درگیر تغییرات میشد که به درد قومی دیگر و یا دورهای دیگر نمیخورد. نه فقط دین که آیینهای بسیاری در تاریخ سربرآوردند تا خرافهستیزی کنند در حالیکه خود خالق بدعتهای بیشتری شدند