حرف دهنم را نمیفهمیدم! اینچنین شد که یکبار از دست هممحلیهایم خیلی آرام و بیسروصدا و بدون هیچ دفاع جانانهای، کتک مفصلی خوردم. اما همیشه وقتی توی خانه با برادرم دعوا میکردم میخواستم بخورمش! مادرم با عصبانیت به من میگفت:"توی خونه خروسی و بیرون از خونه، مرغ! عرضه داری بیرون شاخ و شونه بکش نه توی خونه!"
پس از آن تصمیم گرفتم یا همه جا خروس باشم یا مرغ و یا اینکه هیچکدام و بچسبم به زندگی و شعور و انسانیت. راست میگفت، وقتی زورم به کنترل خودم و حرف زدنم و به بچههای محله نمیرسید، هارت و پورتم را روی سر برادرم خالی میکردم، آخر کاری از دستم ساخته نبود بجز آنکه به او زورم را نشان دهم که این اوج ضعف من بود! چقدر این رفتار کودکانهی آنزمان من شبیه رفتار کودکانهی این زمانهی این حکومت است!
×××
افتخار حامیان این نظام، امنیت بود. خب تا حالا پیروان حکایت ولایت باید فهمیده باشند که امنیت هم کار حاکمیت نیست. با اینکه میلیاردها دلار خرج گروههای نیابتی کردند، خرج توسعهی برنامهی موشکی و هستهای و ... کردند اما از پس حفظ امنیت امنیتی مکانهای نظامی خودشان هم برنمیآیند کرمانشاه و پارچین و زاغهمهماتهای سراسر سوریه و... که تمام سرمایههای این مردم است مدام زیر ترکش همان اسرائیلی است که فتوا دادند باید نابود شود! اما میبینیم خوب نابود میکند!
از این ترکشهای بیامان، حتی جرئت ندارند حجم فاجعه را اعلام کنند، تا نکند حامیانشان توقعی ازشان داشته باشند! سربازانشان، روز روشن وسط پایتخت ترور میشوند و مراکز امنیتیشان روز روشن بغل گوش تهران، منفجر.
قدرت و هارت و پورت نظامي هم به باجگیری تقلیل یافته؛ شبیه خفتگیرهای سر کوچههای تاریک. گروکشی زن و مرد و قایق بازی توی خلیج کمی سرخوششان میکند که سیاستمدارند.
×××
شاید چند موشک را بشود هوا کرد یکی برای زدن هواپیمای خودی. یکی برای ویلاهای شمال عراق. یکی هم که در ناکجاآباد بیحاصل فرو میآید تا چند میلیون دلار یکهویی دود شود برود هوا شبیه یک کام عمیق از یک نخ سیگار! اما اینها امنیت نیست.
قریب نیم قرن شد که جز خرابهای از کشور نگذاشتند، نه از منابعش، نه از مردمش، نه از تمدنش، نه از فرهنگش و نه از غرورش. هر گوشهای که را میبینی در حال فروپاشی است ولی با اینهمه اهن و تلپ، فقط خیلی خوب از پس سرکوب مردم برمیآیند...
میخواهند مردم را بخورند، این خروسهای خانگی و مرغهای بیرونی!
www.Soroushane.ir