نان!

هادی احمدی (سروش):

خان!
در غم نان که خَم کنی آن کمرت به نزد خان
برده‌ی او شوی چنان، برده‌ی جان بی‌جهان
خوان که نه خان است و ولی، جان همه جان‌است و ببین
قامت راست بایدت تا نشوی که چون کمان
 خنجر خان که دین او، لقمه‌ی نان که کین اوست
نان تو بازوی تو شد، نیست که در کمین آن
خنجر دین او رَود بر نفس گلوی تو
لقمه فرو بَری چنان می‌کِشدش به استخوان
www.Soroushane.ir

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x