ترجمهناپذیری شعر، خودش داستانی است که گویی درمانی برای آن نیست. افراد زیادی دست به ترجمهی شعر میزنند که شاید بهترینشان فیتز جرالد بود که رباعیات خیام را ترجمه کرد هرچند در بیت:"بهرام که گور میگرفتی همه عمر/دیدی که چگونه گور بهرام گرفت" ایهام واژهی گور را متوجه نشد و بسیاری موارد دیگر.
بههرحال به نظرم مترجم شعر باید خودش شاعر باشد و آنقدر به ادبیات وطن اثر مسلط باشد که بتواند آن را ترجمه کند. نمیشود از هرکسی که زبان کشور دیگری را میداند انتظار داشت که شروع کند به ترجمهی شعر.
قالب، سبک، وزن، ایهام، آرایههای ادبی و بسیار نکات ظریف هست که توسط هر مترجمی قابل ارایه نیست.
×××
با این حال حتی درصورت تسلط به این چیزها، باز هم ممکن است مترجم، لُب مطلب را بیان نکند.
مدتی پیش که زبان فراساختهی اسپرانتو میخواندم میگفتند این زبان، در ترجمهی شعر قاصر و عاجز نیست. ولیکن باز هم به نظرم شعر، ترجمهناپذیرست. کیست که دقیقاً شبیه خیام، حافظ، مولانا و .. فکر کند، کیست که زبان شیوای آنان را داشته باشد و تبحرشان در بکارگیری صنایع مختلف ادبی؟
اگر کسی اینگونهاست پس خودش خیام است، مولاناست و...
شاید بهترین شیوهی ترجمهی شعر آن هم توسط یک شاعر-مترجم مطرح این باشد که شعر را بخواند و ترجمهای کاملاً آزاد ارایه کند بهعبارتی بر روی مفاهیم شعر:"طرحی نو دراندازد!"
وگرنه بازی فرهنگ، ادب و واژگان هر تمدن، دنیایی تفاوت دارد که با ترجمهی تحتالفظی، این کار شدنی نیست. زیرا هرچه ببافد، آن بافتهای نیست که شاعر بر قریحهی احساس جاری کرده است!
www.Soroushane.ir