حال شاعر همیشه ردیف است!
#کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
شعر، بازی روان و احساس است، تکهای از الماس است. شعر، درهم آمیختگی وزن و فهم است. شعر، دوای هر زخم است. شعر، زبانی دلنشین است نه کاخنشین.
باید کهنهپوش باشی و خرقهپوش، باید سرخوش باشی و مدهوش. شعر، ضمانی برای پوشاندن داغ دل است. شعر، هم دریاست و هم ساحل است.
روزگار مالامال از رنج و سیاهی، جز به طرفهالعینی از یک شعر بداهه نمیرود که نمیرود.
شعر، یک لحظهی عمیق نفس است برای رهایی از قفس و شاعر، بانی این نفسکشیدنهاست که خود را به قعر چاهی میبرد تا تو را به اوج قلهای هدایت کند. با این وصف حال شاعر همیشه ردیف است. حتی اگر ناکوک باشد سازی میزند دلباز و پر از آواز.
×××
گویند روزی شاعری نزد ابن سینا رفت تا برای افسردگیاش نسخهای بپیچد، او گفت، آیا اخیراً شعری سرودی؟ گفت، آری. گفت آن را برایم بخوان. وقتی شاعر شعرش را خواند ابنسینا با دقت سراپا گوش بود و دید که شاعر پس از خوانش شعرش حالش دگرگون شد و به وجد درآمد. به او گفت، تو خوب شدی!
شاعر پرسید، بدون هیچ درمانی؟ پاسخ داد، درمان، در شعر تو بود و با خوانش دوبارهی آن، به نتیجه رسید.
×××
شاید شاعر شعرش را برای دلش بسراید اما کسی باید آن را بخواند تا روح دمیده شده در واژگان را بفهمد. درد شاعر، نخواندن شعرش است. چه توسط خودش، چه توسط دیگری. زیرا او تمام واژهها را به رقص وزن و فهم درآورده تا چیزی را بگوید که کسی از آن رقصان شود. شاعر تلاشش، آفرینش دوبارهی شوق زندگی است و شعر، کلامی است که از گذشتههای دور تاکنون وِرد زبان آدمی است.
شعر، فراموشنشدنی است! حالتان را با خواندن شعر، شبیه شاعر، بر روی آرایههای زندگی ردیف کنید!
www.Soroushane.ir