شب قدر!
ما را به دعاي خود ز خاطر نبريد
اين باطن شوريده به ظاهر نبريد
صد حيله اگر جمع شده در هوس دل
ناشيگرم و ظني به ماهر نبريد
گويند شب قدر، تو را نذر و عطا هست
ما را تو به ياد آور و وافر نبريد
پيش از همه از ياد دلم ياد كنيد
اكنون كه محتاجم و آخر نبريد
چون عاقبت کار شوم ناپیدا
من غایبم و اسم به حاضر نبرید
من قدر تو میدانم و در این شب قدر
این فکر مرا به نزد ساحر نبرید
گر شعر و سخن آمده از نای نی من
این درد دل است و نام شاعر نبرید
آمادهی ديدار سرانجام جهانم
ترسم كه بيايم و مسافر نبريد!
www.Soroushane.ir