افراد زیادی به من مراجعه میکنند تا به آنان بگویم در چه چیزی استعداد دارند؟ این باعث افتخار است که فکر میکنند میتوانم کاری برایشان بکنم اما واقعاً هیچ کمک و معجزهای ازم برنمیآید؛ زیرا بیشترشان دنبال کشف استعداد نیستند بلکه دنبال پولدار شدن یک شبه و یا یافتن کار آسودهاند. اما اگر این موارد نیز نباشد، حتی کشف استعداد توسط یک شخص دیگر، بهواقع بدترین خواسته از اوست؛ بخصوص زمانیکه طرف دستش را گذاشته آنجایش و انتظار دارد شما از غیب بگویید که در چه زمینهای استعداد دارد؟ البته مشخص است در چه، در اینکه دستش را آنجایش گذاشته خیلی مستعد است!
×××
استعداد، تزریق شدنی نیست. استعداد، استخراج شدنی است! ابتدا باید توسط خودتان استخراج شود و دیگران تنها کمکی که میتوانند بکنند، کشف و بسط آن استعداد است نه استخراجش! مثلاً باید سرزمینی مثل آمریکا توسط کریستف کلمب از دل اقیانوسهای طوفان زده استخراج شده باشد تا شخصی بنام آمریگو وسپوچی نقشهی کشف آنجا را ترسیم کند. در هرصورت اگر استعدادی را استخراج کردید باید چشمهای از آن را به نمایش بگذارید. شبیه تمام غنائمی که کلمب از سرخپوستان گرفت و به اسپانیا برد. باید خود را به در و دیوار بزنید، باید خود را بارها بیرون بریزید. شاید دنبال آهن میگردید و اما بعد به طلا برسید. این نیز شبیه زمانیکه او فکر کرد به هند رفته در حالیکه سر از قارهای ناشناخته درآورد! این معدن اندیشه و ذهن آدمی دائم بر یک چیز باقی نمیماند. باید راههای بسیاری را امتحان کنید، باید در خود فرو روید و چیزی که به آن میل شدید دارید را دنبال کنید آنگاه برای ارضای این میل دست به خلاقیتها خواهید زد و همین باعث میشود آدم بفهمد در چه چیزی مستعدید.
×××
من اساتید ادبیات و کتابخوانهای خیلی خفنی میشناسم که به قصد نوشتن، کتابهای فراوانی را میخوانند اما یک خط هم نمیتوانند بنویسند. لزوماً مهارت و تداوم در هرکاری به معنی رسیدن به یک استعداد مشخص نیست. اما از دل مهارت میشود استعداد استخراج کرد. مثلاً همان کسی که کتابخوان خفنی است میتواند پادکست یا کتاب صوتی تولید کند و برندینگ خود را راه بیندازد شاید هنر و استعداد او در گویندگی باشد و نه در نوشتن.
یا دوستی، یک دستگاه نوتبوک خرید به هوای اینکه برنامهنویس و یا گرافیست شود در حالیکه این هنر را در خود نپیمود و فکر کرد فقط با خرید بیل میشود زمین را شخم زد و چیزی از دل آن بیرون کشید. بیل نیاز به بیلزن دارد آن هم در نقاط و زمینهای بسیار!
تا راهی را نروید نمیفهمید کجای کارید و تا شروع نکنید پایانی در انتظار نیست.
×××
فقط به این دوستان یک توصیه میتوانم بکنم و آن این است که نمیدانم چه چیزی را عمیقاً دوست داری اما از هر چیزی که بدت میآید استعدادت در آن نیست. مثلاً من از کار فنی متنفرم از بچگی تا الان. حتی وقتی سعی کردم بر این نفرت غالب شوم بدتر شد و روزهای زیادی را از دست دادم. دانستن اینکه در چه چیزی استعداد ندارید سادهتر از آنست که بدانید در چه چیزی استعداد دارید! فراموش نکنید برای آنکس که نمیداند کجا برود باد موافق نخواهد وزید!
www.Soroushane.ir