آخرین جلسهی قبل از سال نو پارسال، بعد از پرزنت نهایی من، مدیرعامل سمت کارفرما، ضمن تحسین و تمجید بسیار از نحوه پرزنتم، از یکی از حاضرین در جلسه که او را بعنوان مشاورش معرفی کرد، خواست که دسکتاپش را به اشتراک بگذارد و گفت:"فلان چیز رو به آقای احمدی نشون بدین تا یه ارزیابی قیمت برای شروع پروژه هم بهمون بده". این آخرین جلسه برای تصمیمگیری شروع پروژه بین ما و آنها بود. مشاور نیز با کمال میل پذیرفت. پس از اتصال نوتبوکش به ویدئوپروژکتور، داشت لابلای خرواری فایلهای پراکنده میگشت که یک آن وارد فولدری شد پر از عکس و فیلمهای پورن! هنوز نمیدانست همگی درحال دیدن آنیم. وقتی متوجه شد که تمام سیستم عصبی بدنش امکان واکنش درست را ازش گرفت به شدت دستپاچه شده بود، هزار رنگ عوض کرد و با آشفتگی بسیار روی صفحهکلید میزد تا از آن صفحه خارج شود. مرتب از آن فولدر خارج میشد و دوباره با دستپاچگی باز به آن مراجعه میکرد.ناخواسته برای سایر حضار، لبخند بههمراه داشت، برای مدیرعامل، احساس سرشکستگی و برای آن مشاور، احساسی شبیه اینکه ایکاش زمین دهان باز میکرد او را در خود میبلعید.در آخر پس از دقايقي سرگردانی و استرس، به طور کل نوتبوکش را بست و از جلسه خارج شد.فضای سنگینی بر جلسه حاکم بود، این اتفاق را ندید گرفتم و برای شکستن سکوت جلسه، گفتم:"خب، من توضیحات لازم رو دادم اگه امری نیس..."دیدم مدیرعامل هنوز عصبی است، با زحمت زیادی عذرخواهی کرد و بیآنکه چیزی بپرسد یا بخواهد ختم جلسه را اعلام کرد.×××آن پروژه هيچگاه به اجرا نرسید، پس از پیگیری همکارانم مطلع شدم که همان آقای مشاور، جلوی تأیید پروژه را گرفته. شاید فکر میکرد مقصر من بودم که فیلمهای مستهجنش روی صفحه افتاد، شاید از اینکه سر جلسهی با من، چنین افتضاحی را به بار آورد احساس شرم داشت و شاید هم دیدار دوبارهی من، زخم آبروریزیش را تازه میکرد. هرچه بود، خطای شخصیاش دو نتیجهی مشخص داشت: آبروریزی خودش و از دست دادن یک پروژه برای ما آن هم پس از چندین بار جلسه و پیگیری!
www.Soroushane.ir