زنان، زبان عشقاند. آنان از ازل تا ابد، بهانهای هستند برای سرودن هر غزل.
هیچ قافیهای نمیچرخد بی عشق زن، و هیچ بیتی ردیف نیست اگر یادی از زن در خیال شاعر ندمد. زنان از شدت عشق، گاهی ویرانه ميسازند ویرانههای زشت و گاهی بر ویرانهها میزنند خشت!
زن، گل است یا گل زن!؟ هرچه هست گل به زن میآید و زن به گل. چه از لباسی که بر تن میکند چه از پریشانی موهایی که هوا را هم هوایی میکند! مریم و نرگس و نسترن و نیلوفر و... همه به عطر دلانگیزی مبتلا هستند که دنیا را سرمست از خود کردهاند.
حتی لاله! آن لالهی داغدار که نماد تمام زنان رنجدیده است او نیز در سینهی سرخش داغی بر دل دارد و عشقی در سر. ولی همچنان گل است، گل!
زنها گلاند چون عشق را گردافشانی میکنند. لای تنپوشی از گلپوش، احساس خویش را پنهان میکنند اما به آسانی عشق میورزند آنگاه بدانند زنبوری، پرچم آنان را با افتخار به اهتزاز درمیآورد و با همهی وجودش میبوسد تا از ترکیب عشق، چیزی به غایت شیرین چون عسل بسازند.
گل و غزل و عسل همیشه وِرد زبان شاعر است و احساسی که در دل است همیشه برای زن است.
روزتان فرخنده.
www.Soroushane.ir