هادی احمدی (سروش):

از روز ازل بدون جرمی
بر روی سرم چه ها نوشتند
این بخت سیه كه بر من افتاد
از بخت همه جدا نوشتند
×××
من مهره‌ی بی‌قراری مانم
 در صفحه‌ی خالی از نوازش
با هر حركت كه من بكردم
گفتند خطا ، خطا نوشتند
×××
جرمم حركت در این سیاهی
بی‌آنکه روم به روشنایی
من خانه‌نشینم و چه افسوس
در خانه‌ی من جفا نوشتند
×××
این صفحه‌ی زشت زندگانی است
تا روز ابد كه ماندگار است
بیچاره دلم همیشه می‌گفت
آواره مرا چرا نوشتند!؟
×××
هر جا كه لبی به خنده آید
صد دل‌خوش و مست در آن حضورند
هر جا كه غمی ز در درآید
در خانه‌ی آن مرا نوشتند
×××
ناچار روم در این سیاهی
بی‌آنکه بُود مرا پناهی
گفتند: "آفرین" را
در متن دلم نوا نوشتند
×××
خوشحال شدم دمی از این كار
گویا كه بُود مرا چو دلدار
در بازی آتش و نیازم
از قصه‌ی شه گدا نوشتند
×××
ناگه به نوای كیش خواندند
آندم كه رسیده‌ام به بن‌بست
گفتم چه عجب چنین سزاوار؟
گفتا كه خموش روا نوشتند
×××
گفتم چكنم در این سیاهی
 با معنی كیش و ذلت و درد؟
گفتا كه در این لحظه‌هایی
در فكر همه فنا نوشتند
×××
گفتم چه عبث كه بوده بازی
ای آنكه كنون تو سرفرازی
گفتا كه مخور غصه ای دوست
آندم كه تو را دعا نوشتند
×××
با ذكر دعا و خواهش و عشق
از بیم فنا كه رسته بودم
خرسند شدم دمی از این راه
چون نسخه‌ای از دوا نوشتند
×××
با یك حركت رها شدم من
از خیل غم و نوای آن كیش
گفتند فریب خورده‌ای، دوست
در بازی تو ادا‌ نوشتند
×××
ناگه چو غریب مانده در راه
از چاله فتاده‌ام بدین چاه
گفتا كه شدی تو مات و افسوس
این برد شیرین به ما نوشتند
×××
فریاد و غمی ز دل برآمد
از بازی تلخ زندگانی
گفتند مگو تو كفر و كفران
این درد تو از عطا نوشتند
 ×××
گفتم چه عجب عطا ‌ نوشتند
در صفحه‌ی زشت این اسارت
گر فضل و عطا نمی‌نوشتند
این بخشش غم كجا نوشتند!؟
×××
با درد به جان چو سازم این دم
با زخم اجل به پیكر من؟
گفتند ‌نی‌است چاره جز مرگ
این زخم تو بی‌دوا نوشتند
×××
این بازی زشت زندگی بود
تا روز ابد ز بندگی بود
هیهات دلم همیشه می‌گفت:
بیچاره مرا چرا نوشتند؟
www.Soroushane.ir


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x