ببین دلبندم، اگر میخندم ازاینروست که بیدلیل به تو پابندم. چون جنس من و تو از هم نیست. زمینم گرم شده از حرارت وجود تو، تو همانی که دلیل گرمایشِ جهانی.
من جوّ زدهی حضور توأم. من در حال عبور از توأم.
دوام نمیآورم، آخر به این تغییرات آب و هوایی عادت ندارم.
حال من به تلاطمی عجیب دچار است. اثر گلخانهای سیمایت، تأثیر مستقیمی دارد روی قلبم.
نگاهت، اتمسفر وجودم را از هم میدرد...
ما که به هم نمیرسیم میترسم اقیانوسی را پُر کنم از اشکهایی که رسیدن تو در آن نیست.
هنوز هیچی نشده، تمام وجود یخزدهی هزارسالهام در عمق اقیانوس، آب شد و فروریخت...
بس است دیگر. به کدام معاهدهی جهانی پایبندی، تا اندکی بگذاری همان آفتاب همیشگی بر من بتابد؟
من تحمل اینهمه حرارت عشق را ندارم. من سردم. میگذاری سرد باشم یا تا انتها بسوزم!؟
www.Soroushane.ir