آدم عوضی! [قسمت صد و چهار]
چیزی بدتر از این نیست که مرد باشی و مردانگیات را ازدستداده باشی. با اینکه تن و اندام ورزیدهای به دست آورده بودم اما از بین رفتن یکبارهی میل جنسیام چنان مرا درهم فروریخت که مدام ذهنم در پی علت آن بود و این اتفاق داشت مثل خوره، وجودم را از درون میخورد. اما برای حفظ ظاهر هم که شده، باید وانمود میکردم اتفاقی نیفتاده. شبهنگام، من و دوستش در ویلای مجلل دختر مو فرفری بودیم. پس از صرف شام، بحث عمیقی شکل گرفت در باب جنگ و برتری نظامی چین بر هند.
دختر مو فرفری گفت، جنگ فرسایشی چین و هند به سمتی پیش رفته که دیگر سربازان هندی میلی به ادامهی جنگ ندارند. فرار سربازان و نافرمانی آنان روزبهروز افزایشیافته و همین یعنی شکست سنگین برای هند. اگرچه رهبر هند، آن مرد سیاه ریشسفید، شکست را نمیپذیرد ولی بدون نیروی نظامی، توان ادامهی جنگ را ندارد. او گزینهی استفاده از رباتسرباز را دارد اما این رباتها آنقدر مهارت و چابکی لازم را ندارند و از سویی تأمین حجم انبوهی از رباتسرباز، ممکن نیست و بسیار هزینهبر است. بههرحال گوشت جلوی توپ و تفنگ، برای حاکمان همیشه مفت تمام میشود!
گفت، مرد سیاه ریشسفید با دولت وقت این کشور، توافق کرده تا میلیونها جنین یخزدهی بیپدرومادر را در اختیارش قرار دهد تا حداقل دست برتر را در جنگ داشته باشد.
این توافق، احمقانه به نظر میرسید حتی با فرض درست بودن چنین چیزی، در بهترین حالت یک جنین پس از تولد، باید حداقل ۱۰ سال عمر کرده باشد تا بتواند اسلحه به دست بگیرد و برای هند و مرد سیاه ریشسفید بجنگد. این یعنی کش دادن ۱۰ سال دیگر به جنگ برای رشد کردن جنینها. هرچه بود دستهای پشتپردهای وجود داشت. گفتم، چه ایدهی احمقانهای است.
دختر مو فرفری گفت، نه اتفاقاً به این ۱۰ سال انتظار نیازی نیست. با تغییرات ژنتیکی روی این جنینها میشود خیلی زود آنها را ظرف مدت کمتری به سن قابل قبولی برای جنگیدن رساند.
متعجب بودم اما اهمیتی نداشت. به درک که چه بلایی بر سر این جنینها و هند و چین میآید. مشکل من الان چیز دیگری است و آن از بین رفتن میل جنسی آنهم در یک محیط مرفه و پر از لذت زندگی و آنهم در کنار دو زن که هرکدامشان جذابیت و زیبایی خودشان را داشتند. بدون برآورده کردن و رسیدن به این میل، هر اتفاقی بیفتد بیهوده است.
در همین دغدغههای شخصی بودم که دختر مو فرفری گفت، شما دوتا باید کمکم کنید. من نمیخواهم چنین چیزی به دست مرد سیاه ریشسفید بیفتد. انسانیت برای همیشه از بین میرود. من دارم روی پروژهای کار میکنم تا دست آنان را از این بانک جنین کوتاه کنم.
دوستش گفت، چطوری میخواهی این کار را بکنی؟
-نمیدانم. این مدت هم که دیربهدیر سر میزدم مشغول برنامهریزی برای این کار بودم.
-خب به نتیجهای هم رسیدی؟
-هم آره، هم نه.
-یعنی چی؟ توضیح بده.
-ببینید دو تا راهکار هست، یا اینکه جنینها را از بین ببریم تا دست هیچکس به آنها نرسد یا اینکه مرد سیاه ریشسفید را از این فکر دور کنیم!
دوستش خندهای مستانه زد و گفت، جُک میگویی؟ از بین بردن جنینها، کم از کشتار دستهجمعی نیست! تو که نمیخواهی ما دستمان به خون آغشته شود؟
سراپا گوش بودم که ببینم آن دو چه به هم میگویند. وقتی به دست آغشته به خون رسید، دلم هُری فروریخت. بهواقع من خیلی پیشازاین حرفها دستم به خون آن زن چاق آغشته شده بود. که دختر مو فرفری گفت، راهکار دوم چطور؟
دوستش گفت، گیریم که رهبر هند را به شکلی از این فکر منصرف کردیم. این بانک جنین همچنان باقی است و ممکن است توسط خود همین دولت به کشور ثالثی فروخته شود و یا عدهای از آن استفاده کنند.
دختر مو فرفری، مستأصل به نظر میرسید، گفت به خاطر همین از شما کمک خواستم تا باهم همفکری بکنیم.
رو به من کرد و پرسید، پسر، تو نظری نداری!؟
پاسخ دادم، به نظرم مرد سیاه ریشسفید را از این فکر بر حذر داریم بهتر است. بعداً میشود برای سرنوشت میلیونها جنین یخزده فکری کرد. اما اولویت این است که این جنینها متولد و دستکاری نشوند و به دست آن مرد نرسد. خودت که استادی حتماً که به روشی میتوانی مغز او را هک کنی تا تصمیم دیگری را بگیرد.
خندید و گفت، چقدر خوب است که اینقدر به من ایمان داری. اما به این سادگیها که فکر میکنی هم نیست.
گفتم، ولی تو یکبار این را کردی. مگر مغز رئیس زندان را برای آزادی من هک نکردی؟
پاسخ داد، بله اما قضیهی او فرق داشت. نه مرد سیاه ریشسفید زندانبان است و نه هند شبیه اینجا. از هیچ راهی نمیشود به مغز او رخنه کرد. چون شنیدم نه از کامپیوتر استفاده میکند نه از تلویزیون و نه از موبایل. اساساً با هیچ ابزار فناوری در ارتباط نیست. حتی بجای خودرو از اسب استفاده میکند، او یک دیکتاتور احمق و ترسو است. او یک مرد عصر حجری است، فقط روزنامه میخواند و تا یک رسانهی فناوری نباشد نمیشود برنامهای از راه دور را اجرا کرد و سیستم عصبی مغزش را به دست گرفت.
گفتم، به نظر نمیرسد خیلی هم احمق باشد. اینهایی که از هیچ فناوری استفاده نمیکنند خیلی هم باهوشاند. چون میدانند فناوری به بالاخره بهنوعی آدم را نابود میکند.
دوستش با کلامی خوفناک در ادامهی حرفهای من، گفت، پس تنها راهکار از بین بردن جنینهای یخزده است!
همه سکوت کردیم.
ادامه دارد...
پر از مفهوم و در خور تامل
سپاسگزارم بر آفتاب باشی و مانا
چقدر این قسمت رو خوب گفتید???
خوب میبینی عزیز