مردم، کتاب نمیخوانند اما از کتاب، زیاد دم میزنند.
بسیاری هم میخوانند تا فقط تمامش کرده باشند.
بعضی میخرند تا کتابخانه بسازند.
برخی نیمه کاره، رهایش میکنند.
برخی میخرند که هدیه دهند.
اندکی پُز میدهند که فلان کتاب را دارند یا فلان نویسنده را میشناسند.
کتاب خواندن، حوصله میخواهد، حوصلهی خواندن نه، بلکه حوصلهی اندیشیدن.
وقتی مجالی برای خالی گذاشتن فکر از ازدحام دردها و سگدو زدنها نیست، حوصلهای برای اندیشیدن به نوشتهها هم نیست.
اما شاید یک کتاب نیمهکاره رها شده، یک کتابخانهی زیبا از خرواری کتاب، یک کتاب اهدا شده و یک پُز توخالی، کسی را ترغیب کند که جای کتاب، در زندگی انسان خالی نیست...
شاید مردم حق دارند کتاب نخوانند، اما نویسندهها حق ندارند ننویسند!