آدم عوضی! [قسمت چهلوچهار]
جنگها تغییر ماهیت داده و دیگر نابود کردن نظامیان و غیرنظامیان در میدان جنگ ایدهی خوبی نبود. این منبع عظیم اندامهای انسانی، خودش گنجینهی عظیمی است که قابلچشمپوشی نیست. جنگ بین چین و هند بهعنوان پرجمعیتترین کشورهای جهان نیز برای همین اتفاق بود. آنچنانکه بجای لتوپار کردن بدن نظامیان با بمبهای گوناگون، طرفین سعی میکردند سربازان را به اسارت بگیرند و یا با سلاحهای مخصوصی آنان را به کمای اجباری ببرند. ازاینرو جنس کشتار، تغییر شکل داده بود و مهمترین غنیمت جنگی، تصاحب انسانهای بیشتر بود. پسازآن، پیکر نظامیان را در کارخانههای بازیافت اندامهای انسانی جدا میکردند و در سطح جهانی میفروختند. حجم زیادی از این نیازها برای بقای بیشتر بود. آدمها، در طول دوران زندگی با محصولات غذایی و کشاورزی دستکاریشده، عمر کوتاهی داشتند و خیلی زود فرسوده میشدند و بسیاری نیز ناقصالخلقه به دنیا میآمدند ازاینرو پیوند اعضا در بالاترین سطح خود قرار داشت. از سویی سوزاندن و یا دفن کردن مردگان، اتلاف بیشتر این منابع بود. صنعت توریسم اعضای بدن چنان رونق گرفت که حتی جایگزین صنعت گردشگری شده بود.
×××
دولت وقت هم میخواست از این آب گلآلود جنگ هند و چین، ماهی بگیرد و مبدل به قطب توریسم اعضای بدن شود. آنان با اجرای قانون منع تدفین جسد، اجازهی خریدوفروش جنازهها را صادر و دلالان، جنازههای گمنام را به مبالغ ناچیزی میخریدند و پس از مثله کردن و فریز شدن برای فروش به نمایش میگذاشتند. همه مکلف شده بودند تا بستگانشان و هرکسی که میمرد را بلافاصله در ازای مبلغ ناچیزی به مرکز توزیع اعضا تحویل دهند. اینگونه هیچکسی دفن نمیشد و بهمحض اطلاع از مرگش، بلافاصله آمبولانسهایی جهت بردن جنازه حاضر میشد و برای تفکیک اعضا و استخراج کد ژنتیکی و ساخت آمپول همگام ساز آن اقدام میکردند. بخش اعظمی از این اندامها را به همراه اصلاحکننده کد ژنتیکی فرد به خارج صادر میشد و بخشی در بازار سیاه به فروش میرسید.
×××
تکنولوژی بشر، به همراه جمعیت، رشد کرده بود؛ نه آنقدر که انسان را بازآفرینی کنند. البته که میتوانستند اما هنوز جهان آمادهی پذیرش انسانهای آزمایشگاهی نبود. شاید قدرتمندان جهان از اینکه میشود کپی هر مغزی را روی یک یا چند انسان خام آزمایشگاهی بازگردانند میترسیدند. ضمن آنکه تولید انسان، توجیهی نداشت بخصوص آنکه جمعیت اکثر کشورها میلیاردی شده بود و خلاصی از این جمعیت عظیم خودش چالش دیگری بود. تقاضای بسیار به پیوند اعضا بیشتر از هرزمانی احساس میشد. با آمپول همگام ساز ژنتیکی نیازی به داروهای سرکوبگر ایمنی بدن نظیر سیکلوسپورین نبود. این یعنی کمتر اتفاق میافتاد که عضو پیوندزدهشده رد یا پسزده شود. اما فقط این نبود بهجز مغز هر چیزی را پیوند میزدند و بدن مردگانی که تا پیشازاین نیز مرده بودند را برای مصارف مختلف صنعتی بکار میگرفتند آنچنانکه از مغز استخوان مردگان، حافظههایی با ظرفیت بسیار بالایی برای ابررایانهها میساختند. تهی شدن گورستان قدیمی از اسکلت مردگان هم برای کسب درآمد از این ناحیه بود.
ادامه دارد…
متن عالیه. من داستان رو برای فهمیدن ماجرای این پسر و پدر نمیخونم.
درود گوارای قریحهی ذهنت. عه چه خوب پس دنبال ادبیات کار هستی نه داستان کار. آفرین