ما همه به یک اندازه مقصر این اوضاع بد مملکت هستیم.
همه چیز تقصیر آنهایی نیست که انقلاب کردند. بهرحال انقلاب میشود برای یک سری برابریها، چه انقلاب دیکته شدهای بود یا چه انقلابی خودجوش؛ در کل، مردم منقلب شدند برای روی کار آمدن یک دولتی انقلابی و کارآمد!
×××
یک بار به پیرمردی گفتم این چه حرکت بیخودی بود که کردید؟
گفت ما عُرضه داشتیم انقلاب کردیم شما عُرضه داشته باش انقلاب دیگری بکن!
هرچند سنگی که نادان در چاه بیندازد، صد عاقل نمیتوانند آنرا بیرون بیاورند اما در کل حرفش درست بود…
مقصر، تماماً نظام حاکم نیست. مقصر انقلابیون قبلی نیستند. مقصر دقیقاً خود مائیم.
مدیری که چنان سرش را در لاک کار فرو برده که انگار دنیا چیزی نیست جز کار، مقصر است.
ورزشکاری که سر خَم میکند برای پذیرش آمیختگی سیاست در ورزش، مقصر است.
نقاشی که بجای تصویرگری دردها، فقط تابلوی منظره و طبیعت و بدن لُخت زنان را میکِشد، مقصر است.
نویسندهای که پیش از هرکسی از ترس، خودسانسور است مقصر است.
کارمندی که برای حفظ شغلش، ساکت است مقصر است.
نظامیی که از ترس توبیخ، پا میچسباند، مقصر است.
دینداری که میداند هرجا لازم است اهرم دین را در این و آن فرو میکنند اما باز هم پروردگار را شاکر است، مقصر است.
و…
×××
کسی نمیخواهد اولین زندانی باشد، درست. کسی نمیخواهد اولین گوشت جلوی گلوله باشد؛ این هم درست. لازم نیست همه گوشت جلوی فشنگ باشند اما هرکسی در هر رسته و مقامی وظیفهای دارد که نباید از آن شانه خالی کند وگرنه مقصرست!
مقصریم، این و آن هم ندارد. تا وقتی تلاشی نکنیم نه این سیستم بلکه بدتر از این نیز مستحقمان است. چیزی که ثابت شده ایناست که اگر فقط من حرف بزنم مرا در گونی میکنند و تمام. اما اگر هر کسی حرفش را بزند تمام عالم هم گونی شود جایی برای نگهداشتنش نیست!
×××
ادعا میکنیم که میخواهیم جهان را به جای بهتری برای زندگی تبدیل کنیم اما دقیقاً در جایی که هستیم جا ماندهایم!
اگر فرهنگ، برآمده از شعور تکتک نفرات جامعه است. حکومت نیز همین طور است.
نه مهاجرت باید کرد و نه به ظاهر ماند و دم زد که اینجا گل و بلبل است!
باید در باطن ماند و جا نزد. تغییر در دست هیچ ناجی فرا سرزمینی نیست. منجی عالم بشریت من و توئیم. تغییر را از خودمان شروع کنیم…