آدم عوضی ۱

هادی احمدی (سروش):

[قسمت بیست و دو]
می‌دانستم که پدرم عمری با شرافت کار کرده، آن‌هم با شغلی که جدا از مشاغل و فعالیت‌های آن خیابان بود. حتی از این‌که مردم، محتاج آنجا بودند همیشه افسوس می‌خورد. او خود را به دست روزگار سپرده و روز به روز تن را فرسوده و اندیشه را جلا می‌داد تا حرمت افکار و بدنش را نگاه‌دارند. آرزویش این بود که گوشه‌ای دنج و آرام بمیرد ولی فقط اثری از جنازه‌‌اش بر روی زمین باقی بماند؛ اما این دیگر شدنی نبود.
×××
دولت، مدت‌ها بود که هرگونه تدفین مُرده را دل خاک، منع کرده بود، چه بصورت انفرادی و چه در گور دست‌جمعی. حتی سوزاندن جسد و یا هرگونه امحای جنازه نیز منع شد. آنان دلایل خودشان را داشتند که البته شبیه تمام علت‌تراشی‌های بیخود، این‌ نیز باورکردنی نبود. هرچند همیشه عوام هستند که خیلی زود، باور می‌کنند ولی یقیناً در نظر مردم فهیم و در نظر مردم زخم‌خورده که حتی فهیم نیستند، دروغی بیش نبود. مشخصاً دست‌های پشت پرده‌ی زیادی وجود داشت.
حکومت، با دنیای پس از مرگ هم کار دارد وقتی بداند سودی در آن نهفته است!
×××
مردم همیشه در چنین تصمیم‌گیری‌های دو دسته می‌شوند؛ دسته‌ی موافق و مخالف. گاهی موافقین درد می‌کشند و گاهی مخالفین. معلوم نیست.
چیزی که باید مشخص شود همدردی مردم با یکدیگر است که البته هرگز به معنای حقیقی اتفاق نمی‌افتد. تنها در یک صورت است که مردم به معنای واقعی باهم همدردی می‌کنند آن‌هم فقط زمانی که آن درد، واگیردار شود و همه به آن مبتلا گردند!
×××
هرچه بود، سال‌هاست که بر اساس قانونی که وضع‌شده، هرکسی که بمیرد خانواده‌اش، اجازه‌ی دریافت جنازه و دفنش را به هیچ شکلی نخواهد داشت. شنیده بودم که اوایل بر سر تصویب چنین قانونی، اعتراضات بسیاری شکل گرفت و صدها تن از مخالفین نیز کشته شدند و دقیقاً در این درگیری‌های خونین، جنازه‌ی هیچ کشته‌شده‌ای را به خانواده‌هایشان تحویل ندادند؛ با این کار، تصمیم قاطع دولت برای اجرای "قانون منع تدفین جسد" عملی و به همگان نشان داده شد.
از قتل‌عام معترضان توسط دولت دل‌چرکین بودم اما به طرز عجیبی از این حرکت هم خوشم آمد و ملکه‌ی ذهنم شد و گاهی با خودم تکرار می‌کردم حتی اگر روزی تصمیمی گرفتی که مخالف داشت، برای نمایش مصمم بودن و قاطعیت در تصمیم‌گیریت، ابتدا آن را روی مخالفین امتحان کن! این‌گونه هم مخالف دیگری قد علم نمی‌کند و هم اجرای تصمیم، شروع‌شده محسوب می‌شود، چه تصمیم غلطی باشد چه درست!
×××
قانون منع تدفین جسد یک قانون محلی بود ولی در بیشتر کشورهای همسایه نیز یا اجرا شد و یا قرار بود اجرا شود. ازاین‌رو یا باید نمرد و یا این‌که خیلی زود برای همیشه از روی زمین محو می‌شدی و این بیشتر پدرم را در خود فرومی‌برد چون با وخامت چشمانش و کهولت سن فکر می‌کرد وقت رفتن است. وقت محو شدن.
ادامه دارد…

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

14 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مهدی
مهدی
2 سال قبل

خیلی حواشی داره متن….. حوصله بر هست. نمیشه شسته رفته تر کرد؟

ساحره
ساحره
2 سال قبل

مشتاقانه دنبال میکنم داستان رو

Behnaz
Behnaz
2 سال قبل

بسیار مشتاق شدم…

پروانه
پروانه
2 سال قبل

عالی بود

فانید
فانید
2 سال قبل

نوشته با نگاه به مسائل اجتماعی موشکافانه و بعضا روانشناسانه همراه است . شخصا از خواندنش لذت بردم و مسلما اندوه منو بهمراه داشت برای وجودمسائل ومغضلات موجودی که دقیقا اشاره شده .

علیرضا بخیت
علیرضا بخیت
2 سال قبل

عالی

مهدی
مهدی
2 سال قبل

دمت گرم
داداش

error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
14
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x