زاویه، گوشهگیر است!
کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
بدون گوشهگیری، هیچ زاویهای نیست. کسی که در گوشه است، نگاهش زاویه دارد به تمام دنیا. چه گوشهای را بگیری تا کسی نزدیکت نشود و چه گوشهای گیر کنی و نتوانی ازش بیرون بیایی، درهرحال گوشهگیری. چه عمدی باشد، چه سهوی!
گوشهگیری، شاعران را به عزلت، شاغلان را به اعتزال، معتقدان را به اعتکاف، معترضان را به انزوا، متأهلان را به تجرد، مسئولان را به کنارهگیری، تنگدستان را به گوشهنشینی و بیکاران را به خانهنشینی محتاج میکند. آنچه در همهی اینها مشترک است، فرار بهسوی تنهایی است، برای نابود نشدن در حقایق تلخ زندگی. یک عقبنشینی در جنگی نابرابر. رهایی از باهم بودنهای مشترک و متفاوت، و جدایی از هست و نیست روزانهی دیگران.
گوشهگیری، آدم را در گوشهای خفه نمیکند؛ بلکه او را در درون خود، زندهتر از هرزمانی میکند. او آنقدر عقب میکشد تا پشتش به دو ضلع محکم، گرم شود؛ آنگاه از آن منظر، دنیا را از زاویهی امن خود خواهد دید. این یعنی اگر عزلت نباشد، الهام با عاشقانههای مخملی بر دوش، به سراغ شاعر نمیرود. اگر اعتزال نباشد، شاغلی که چنبره زده بر روزمرگی را نمیشود برکنار کرد. اگر اعتکاف نباشد، خدا، میلی به شنیدن نالهی گریان راز و نیاز بندهی حقیر ندارد. اگر انزوا نباشد، یک معترض با فریادهایش که گوش جهان را کَر میکند، از زبان خواهد افتاد. اگر تجرد نباشد، پیوستگی مداوم تأهل، مبدل به تکرار باطل میشود. اگر کنارهگیری نباشد، کسی دست از میز و مقام و از مقام آن میز نخواهد شُست و نمیشود تمیز. اگر گوشهنشینی نباشد، نمیشود سردی ردپای گذران مردم را بر تنگدستیات تحمل کرد و اگر خانهنشینی نباشد، بیکاری، نابودت خواهد کرد.