معلول بود اما دنبال علت نمیگشت!
کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
معلولیت، عار نیست؛ حتی اگر شبیه همگان نشود راه رفت؛ حرف زد و یا کارهایی که مردم عادی میکنند را کرد. اصلاً جذابیت معلولیت در این است که میشود جور دیگری راه رفت بیآنکه وانمود کنی! میشود بهگونهای دیگر حرف زد بیآنکه خود را بهزحمت بیندازی، میشود کارهایی کرد که کسی نمیتواند. آدمهای سالم همیشه در پی دلیلاند. دنبال علت و معلولاند، اما از معلول دوری میکنند! یک معلول، دلیل را یکبار پذیرفته و در پیاش نمیرود در عوض خود را با معلولیت چنان وفق میدهد که کار هرکسی نیست.
نبوغی در معلولیت اتفاق میافتد که در تندرستی هرگز رخ نمیدهد. آن معلولی که هنوز درگیر دلیل است، خود را باور ندارد. فکر میکند آدمی، یعنی اسکلت و پوست و گوشت. اما آدمی به اندیشه آغشته است. اندیشهای که ورای فیزیک بدن است. اندیشهای که محدودیت نمیشناسد و در اسارت قفس بدن نمیماند.
چقدر زیادند آدمهای تندرستی که معلول فکریاند. مرغ اندیشه را پشت میلههای بدن شهوانی و بدن حیوانی محبوس کردهاند و چه معلولانی هستند که در فضا به پرواز میآیند بیآنکه بالی در اختیار داشته باشند.