کمتر کسی خلط گلو را فرومیبرد، اکثراً آن را جایی بالا میآورند. درهرصورت نگهداشتن مادهی لزج، متراکم و چسبناک در گلو هیچ فایدهای ندارد، جز آزار. جز آنکه صدایی را ناصاف کند و ذهن را درگیر خود کند ازاینروست که خلط مبحث هم شبیه همین است. آنگاه که کلامی برای سفسطه بازی، نمیگذارد لُب مطلب را به گوش طرف رساند. در بگومگوهای بیهوده، از این خلط ناخوشایند بسیار تولید میشود و دائماً آن را در صورت فرد مقابل تف میکنیم تا برای جملهی بعدی آماده شویم.
همیشه برای توجیه آنچه نباید میکردیم و آنچه نباید میگفتیم، توجیه بیشتری میآوریم. حواشی بسیاری را در بحث اصلی دخیل میکنیم تا از زیر بار سنگینی اصل موضوع فرار کنیم. این همان خلط کردن است.
خلط یعنی در همآمیختگی. حتی در روابط نیز بهوفور تولید میشود. رابطه، همیشه خوب است اما نه به قیمت تغییر دیگری و یا دگرگونی اصل رابطه!
وقتی دیدی خود را با کسی مخلوط کردی آنچنانکه نه اثری از تو باقی است و نه از او، به خلط رابطه دچار شدی. آنجاست که یا باید تحمل کنی و او را فرو ببری و یا در جایی تف کنی! هرگز سعی نکن کسی را همرنگ خود کنی، چون او را با هرچه بیامیزی کدر میشود!