هیچوقت با ریاضیات ارتباط برقرار نکردم.
آخرین باری که توی کل زندگی، از ریاضی ۶ دانشگاه، بیست گرفتم، توّهم بَرم داشت. که چقدر این درس را دوست دارم و چقدر زیاد بلدم. عجیب بود که چی شد اینهمه سال ازش بدم میآمد؟ اما پس از این موفقیت، آنقدر مفتخر بودم که حس میکردم روزی جای فیثا را میگیرم! نه اینکه همه میگفتند:"بابا تو چقدر ریاضیدانی!" حس میکردم وقتش رسیده تا با فیثاغورس خودمانی شوم. بهگونهای که غورس را از اسمش حذف کردم. 🙂
بیست گرفتن برای کسی که همیشه بهزور از این درس، ده میگرفت شاهکاری بود برای خودش. آنهم بدون تقلب. خیلی زود آوازهی این نمره مرا نخبهی کلاس کرد و شدم محبوب استاد!
------
اما آزمون بعدی، استاد، سوالها را اندکی پس و پیش کرد به نحوی که در آخر نمرهام هشت شد! با تعجب و تأسف گفت:"ازت انتظار نداشتم!"
من هم که محبوبش بودم با جسارت پرسیدم:"منم از شما انتظار نداشتم چرا فرمولها را آنقدر پس و پیش کردی!؟"
استاد خندید و گفت:"پس بگو. تو فرمولها را حفظ میکنی. ریاضی، فرمول نیست. محاسبه است!"
بعدش ادامه داد:"نمرهی بیست قبلی هم، حساب نیست، پاکش کردم."
لبخند زدم گفتم:" آنرا که حساب پاک است از محاسبه چه باک است!"
خلاصه فهمیدم مرد این درس نیستم. الان بیشتر فرمولها را بلدم. اما فقط در حد شمردن انگشتانم، از پس محاسبه برمیآیم 🙂
---
به افتخار و یاد: کوچَر بیرکار و مریم میرزاخانی دو ایرانی ریاضیدان که هر دو جایزه فیلدز را دریافت کردند.
«کوچَر بیرکار»، در زبان کُردی به معنی «مهاجرِ ریاضیدان» است،