غبطه یا حسادت!؟ مهم نیست پشتاش چه خبر است! نیّت خیر داری یا شر. در هرحال او چیزی دارد که تو نداری. حتی اگر توّهم باشد. همیشه دست بالای دست هست و باید یکی باشد که از تو سرتر باشد. نه برای آنکه تو زیردست باشی، بلکه برای آنکه خودت را تا سطح او و حتی بالاتر از او بالا بکشی. حتماً میگویی خودت را با دیگران مقایسه نکن با هدفهایت مقایسه کن. قبول این درست. اما گاهی یکی زودتر از تو به آن اهدافی که داشتی رسیده! یکی زودتر از تو موفق بوده. شناخت و نگاه کردن به آنهایی که در مسیر مشابهی که تو در سر میپروانی، موفق شدهاند، تو را پُرانگیزهتر میکند. آدمها و موفقیتهایشان میشوند شاخصهای اندازهگیری برای تو. چون بدون اندازهگیری نمیشود مدیریت کرد. آنگاه میخواهی جا نمانی. آنگاه که دیدی کسی هم توانسته سریعتر از تو به آرزوها برسد، محکمتر میشوی و ثابتقدمتر. با خود میگویی چرا من به آنها نرسم؟ حتی اگر آنچه که میبینی توهمی بیش نباشد.
دیدن موفقیت دیگران، ما را به جلو میکِشد، کاهلی را در ما سرکوب میکند و چیزی دائماً خورهی جانت میشود که بیش از این نباید دست روی دست گذاشت. مرغ، مرغ است. اما اگر مرغ همسایه را غاز میبینی، اتفاق ناخوشایندی نیست. برای آنکه همسایه، مرغ تو را هم غاز ببیند، دست از تلاش نخواهی کشید. ناموفقیتهای ما تماماً از درس نگرفتنهاست. اگر از اشتباهاتمان درس نگیریم، اشتباهات، از ما درس میگیرند، تا سختتر و دردناکتر شوند و دفعهی بعد چارهای جز درس گرفتن نداشته باشیم! بگذار راحت باشم با تو، بدبختی من این بود که مرغ همسایه، غاز نبود!