چهرهای که اینهمه سال در آینه میبینیم آنقدر بهاش عادت کردهایم که چیزی جز آن را تصور نمیکنیم. مهم نیست از دیدنش لذت میبریم یا عذاب میکشیم؛ مطمئناً این چیزی که میبینیم به هر شکل دیگری میتوانست باشد، در هر صورت، به این صورت عادت کردهایم.
زندگی، مجموعهای از عادتهاست، آدمی خوب است که عادتهای خوب دارد و آدمی بد است که عادتهای بد. آنقدر، عادت در زندگی هست که خودِ زندگی هم به آن عادت کرده! ما هم خیلی زود به هر عادتی، عادت میکنیم! فقط بدی عادات این است که تا مدتها و گاهی تا پایان عمر هم نمیفهمیم چه عادتی خوب بوده و چه عادتی بد!؟ و بدتر آنکه عادتی را که برای دیگران بد میدانیم، در خلوت خودمان، خوب جلوه میکند!
در کل عادتها بهخودیخود برای ما موفقیتی به همراه ندارند. شبیه قطرات بههم پیوستهی آب که تشکیل رود میدهند و در تکراری بیشمار، به سوی ناکجاها میروند.
اما وقتی برای عادتها، هدف تعیین کنی، زودتر خوب یا بد بودنش را متوجه خواهی شد. این یعنی میتوان روی آن رود، سد ساخت، چاهها را ازش پُر کرد و به مسیرهایی هدایتش کرد که سبب آبادی و آبادانی میشود.
هدفمند کردن عادات، کمک میکند هم موفقیت حاصل شود و هم عادات بیهدف از گردونهی تکرار خارج شوند! بیآنکه برای حذف آن انرژی چندانی هدر داده باشیم!
هر عادتی که هدفمند باشد قطعاً موفقیتآمیز خواهد بود زیرا موفقیت چیزی جز تکرار و تکرار چیزهای کوچک اما هدفمند نیست!
حتی اگر عادت کشیدن سیگار دارید و هدف شما از این عادت، خودکشی تدریجی است، پس شک نکنید به این موفقیت دست خواهید یافت!