هر لحظه، یا داریم تصمیمی میگیریم یا کاری میکنیم و بسیار هم اتفاق میافتد که کاری میکنیم بیآنکه تصمیمی برای انجام آن گرفته باشیم. این نشان از حرکت فکری و یا غریزی ما در مواجه با وقایع درونی و پیرامونی است. تا وقتی آن تصمیم، نتیجهی دلخواه ما را تامین کند یک اتفاق خوشایند و البته کاری کاملاً درست است. اما اگر برعکس از آب درآید برچسب اشتباه را بر آن خواهیم زد و با این عبارت که:" این کارم اشتباه بود!" سعی میکنیم دیگر تکرار نشود. در آخر تا مدتها خود را سرزنش خواهیم کرد. خیلی پخته باشیم نام اشتباه را میگذاریم تجربه. پس کسی که باتجربه است یعنی مملو از اشتباه است. یا درستتر آنکه او پُراشتباه است! اشتباهاتی که اگر درس گرفته باشد-نقره داغ شده باشد- شاید دیگر تکرار نکند! اگر آن فرد باتجربه، بعدها همان کاری که نتیجهاش اشتباه بوده را باز تکرار کند اما اینبار نتیجهی درست بگیرد یاد خواهد گرفت که آن کار، اشتباه نبوده! لااقل در گذشته اشتباه بوده ولی اکنون اشتباه نیست. این یعنی خروجی تصمیمات ما در طول زمان، نتایج متفاوتی میتواند بههمراه داشته باشد.
مثلاً اگر در نوجوانی از ترس کتک نخوردن پا به فرار میگذاشتید حال فهمیدهاید که با مشکلات روبرو باید شد و نباید پا به فرار گذاشت بهرحال شما تصمیم به فرار گرفتید که اشتباه است و این اشتباه تا مدتها خودخوری بههمراه خواهد داشت اگر اکنون در شرایط مشابهی قرار بگیرید ممکن است دست به یقه شوید و کتککاری کنید حتی زیر چشم طرف یک بادمجان هم سبز کنید. با این خیال که دارید کار درست را انجام میدهید و چنانچه کار به شکایت و دیه بکشد میفهمید این تصمیم نیز اشتباه بوده. در یک کلام، تصمیمات ما در هر برههای از زمان، شرایط خاص خود را دارند. اگر در بورس سهامی را خریدهاید اما ضرر کردید، تصمیم اشتباهی گرفتهاید حال اگر چندین سال دیگر باز بورس بخرید اما این بار سود کنید اشتباه قبلی بیمعنی خواهد شد. یعنی شما تازه در نقطهی صفر-صفر هستید. دقیقاً شبیه یک فرد ناشی و تازهکار، مثل کسی که تاکنون هیچکدام از این دو را تجربه نکرده. چنانچه هر دو بار ضرر کرده باشید در این تکرار اشتباه، خود را نهیب خواهد زد که:" آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمیشود!" اینجا دو چیز جالب هست اینکه اگر تمام آن تصمیمات و کارهای قبلیاش به نتیجهی دلخواه میرسید این شخص مملو از نتایج موفق بود بهعبارتی یک باتجربهی موفق، نه یک باتجربهی سرشار از اشتباه. از طرفی کسی که هنوز تصمیمی نگرفته یا کاری که نکرده تا به اشتباه بودن یا نبودنش پی ببرد را تازهکار و بیتجربه مینامیم در حالی او بیاشتباه است و خالی است از هر تصمیم و کاری که به اشتباه/درست منتهی شده باشد! در یک کلام آدمِ ناشی، یعنی کسی که تصمیمی نگرفته که به اشتباه و یا موفقیت منتهی شده باشد و آدم باتجربه، یعنی کسی که اشتباهات زیادی را مرتکب شده است. لزوماً کسی که اشتباه کرده، آنگونه نیست که آن اشتباه را دوباره تکرار نکند. حلقهی مفقود شده برای انتخاب یک موقعیت شغلی از بین دو فرد بیتجربه و باتجربه همیشه چالش ذهنم بود. کاملاً روشن است آنهایی که باتجربه هستند رقم حقوق بالاتری را درخواست میکنند این یعنی سازمان شما هزینهی اشتباهات سالهای گذشتهی آنها که در سازمانهای دیگر مرتکب شدهاند را باید بپردازد. از طرفی یک فرد تازهکار حقوق کمتری را میطلبد سازمان شما فقط هزینهی یادگیری و آموزش را متحمل خواهد شد.
انسانها جایز الخطا هستند یعنی در برههای تصمیمات نادرست زیادی خواهند داشت. پس چه باتجربه را جذب کرد چه بیتجربه، وقوع خطا محتمل است. مهم فقط تجربه کردن اشتباه نیست و همچنین یادگیری و درس گرفتن از نتیجهی آن نیز چندان افاقه نمیکند. بلکه بهروز رسانی تمامی تصمیمات در شرایط مشابه و در بازههای زمانی مختلف است که نشان میدهد یک فرد باتجربیات موفق هستید یا یک فرد باتجربیات سرشار از شکست. خوب میدانید یک فرد بیتجربه، ممکن است از سر ترس، خطای فاحشی را مرتکب نشود. از طرفی یک فرد باتجربه از سر شهامت و جسارت خطاهای بسیاری را مرتکب خواهد شد.
باید معنی تجربه را چنین تعریف کرد کسی که آنچه را آموخته در بازههای زمانی معین نه! بلکه در بازهای زمانی مختلف به بهترین وجه به کار گیرد. نه کسی که در گذشته هزاران تصمیم درست و نادرست گرفته که امروز تاریخ انقضای آنها سررسیده!
تکرار تصمیمات در بازههای مختلف زمانی، برداشت شما را از نتیجهی یک تصمیم تغییر میدهد. تمام زندگی، سرشار از اتفاقات مشابهی است که نتیجهی تجربیات گذشته در هر زمان متفاوت است. مهم تجربه نیست مهم دانایی و اندیشمندی است.