فشار بیامان تحریمهای آمریکا علیه ایران، نفس دولت را بُرید، چرخ تولید از کار افتاد، چاههای نفت به چاهفاضلاب مبدل شد و در نهایت، صادرات ما شد بخشش از کیسهی حاتم طایی. قارههای بسیاری را دور زدیم تا حتی نفت و بنزین مفت را به آنسوی زمین ببریم از ترس توقیف نشدن! و در غایت، هیچ بازگشت سرمایه و درآمدی در کار نبود. تورم سر به فلک کشید و در طرفهالعینی قیمت هر چه که بود و هر چه که نبود! بیش از ۱۰ برابر شد. چاپ پول بیپشتوانه، افزایش نقدینگی، پول بیارزش در دست مردم و تمام سرمایهها و داراییهایی که هر آن در حال آب رفتن بود نفس مردم هم را می برید. چه ایدهای میتوانست در چشم به هم زدنی تمام این پولها را از دست مردم بیرون بکشد!؟ جز بورس! ایدهای که هم نقدینگی را جمع میکرد هم خزانهی خالی شده را در مدتی پُر. زیرا تمام مسیرهای ارتباطی با شاهراهها و بیراهههای اقتصادی ایران با جهان، پاک شده بود. و تمام آبباریکهها نیز خشکید. موادی برای تولید نبود حتی اگر هم بود تولیدی برای فروش نبود. حتی اگر هم فروش بود، راهی برای صادرات نبود و اگر هم صادرات بود، راهی برای دریافت پول آن نبود! و این یعنی بنبست محض اقتصادی!
پول که هر ثانیه از رونق میافتاد بیارزشتر از قبل میشد، تا آنکه در این کوچهی بنبست، زمزمهی بورس، رونق گرفت! بورس همان مکان ساختگی و دستوری در ایران. با ابتکار عمل، روحانی و سیاسی، فقیه و فقید، وزیر و به زیر و اقتصاددان و دانههای اقتصاد! دست در دست هم یکصدا مردم را به این مکان کشاندند. شبکههای اجتماعی، تلویزیون و رادیو لحظه به لحظه با همصدایی هم در بوق و کرنا کردند و مردم را به سوی خود کشاندند. گشایش اقتصادی که صرفاً منجی دولت بود و رهایی او را از این کوچهی بنبست میسر کرد! میلیاردها پول حقیقی و حقوقی برای جلوگیری از سقوط اقتصاد بهکار گرفته شد! و اینگونه هم شد...
آب از آسیاب گذشت و زمزمهی رفتن ترامپ و برداشتن تحریمها که شد بورس سقوط کرد و بیش از ۴۰ الی ۵۰ درصد دارایی مردم از بین رفت. برخی خودسوزی کردند، برخی تخممرغ گندیده به سمت بورس پرتاب کردند و برخی فرار کردند و عدهای هم ماندند...
حال که این اقتصادِ لنگان را کجدار و مریز پیش بردند و از آن هجمهی فشارهای بیامان اندکی کاسته شده و ترامپی دیگر بر سر کار نیامد همه شانه خالی میکنند از بار گفتههایی که روزی مشوق مردم شد برای هجوم بسوی بورس.
مقصر جلوه دادن، هنر مدیران ایرانی است وقتی اوضاع بیریخت شود همدیگر را تخریب میکنند!
خیلیها پیهی ضرر چندصدمیلیونی را به تن مالیدند و رفتند با این ضربالمثل که:"جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است!" برخی نیز هنوز چشم امیدی دارند به آیندهی گنگ و مبهم با این ضربالمثل که:"آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب!"
در کل مردم بورسی دو دسته شدند آنهایی که ضرر را بیشتر نتابیدند و رفتند و آنهایی که ضرر میکنند و همچنان ماندهاند. این وسط ذره اعتمادی که در نهاد مردم جان گرفت از بین رفت. هرچند بعید میدانم با مهندسی انتخابات و مهندسی اجتماعی، مردم را باز در دور باطل چیز دیگری نیافتند!
مردمی که به بورس هجوم بردند، احمق نبودند، مردم نگران بودند، نگران داشتههایی که هر روز به نداشتهی بیشتر مبدل میشد. برخی خانهاشان را فروختند برخی طلاهایشان، برخی اندوختههایشان و برخی تمام زندگیاشان.
بورس ایران تحلیلپذیر نیست، نمودار و قانون احتمال نمیپذیرد. دستوری و سفارشی است. باند و رانت است. آنهایی هم که اعتماد کردند و رفتند مورد هجوم حجم عظیمی از تبلیغات وسیع دولتی قرار گرفتند. تا این مرغهای نگران در پی دانه و یا در پی از دست ندادن بیشتر دانهها، در دام بورس بیفتند...
بورس، بازار سرمایه است نقطهی تبادل ارزش کسب و کارها و تولید است اما بورس ایران، بوس زهرآگینی شد بر لب مردم...
مال باختن، گاهی کمتر از جانباختن نیست! و گاه بیشتر جانباختنها از مالباختن است!