با عشوهی تمام، از گوشوارههایش آویزان شده بود!
#کاریکلماتور #واژه_گردان
پانوشت:
همیشه چیزی هست که به آن بنازیم! یکی به ظاهرش، یکی به اندامش، یکی به خندهاش، یکی به افکارش، یکی به هنرش، یکی به عشقاش، یکی به خانوادهاش، یکی به فرزندش، یکی به تحصیلاتاش، یکی به شغلاش، یکی به حال خوبش، یکی به گذشتهی دلچسباش و دیگری نیز به آینده روشناش، این همان امید است بیگمان یک دلخوشی واهی، ولو از نظر دیگران. اما از نظر تو، همین دلخوشی، امیدِ کوتاهی است که توشهی راه زندگی است! یک دلخوشی کوچک، گاه تمام سهم حال ماست از زندگی؛ برای تداوم آن بدون هیچ شرمندگی. اصلاً زندگی یعنی مجموعهای از دلخوشیهای کوچک در لابلای دردهای بزرگ. یک شبِ بارانی، یک لبخند آنی، یک حرف حساب، یک صفحه از کتاب، یک بیت از غزل، یک پیراهن رنگی نو، یک عکس از تو، یک نقاشی پاییزی و یا یک گوشوارهی ناچیزی. راستی گوشواره! آنچنان که دختری را دیدم که با تمام ناز و لوندی از گوشوارههایی که خریده بود آویزان شده بود! بیشتر از آنکه دلخوشیها به ما بچسبند ما به آنها میچسبیم پس باید در پیاش بود.