عشق ورزیدن واقعاً هنر است و کسی که محبتاش را به نحوی نثار دیگران میکند هنرمند است گاه با یک سکوت، گاه با یک لبخند، گاه با یک تعریف، گاه با یک همصحبتی و گاه با یک هدیه...
پس عشق، هنر است و عاشق، هنرمند!
معمولاً آدمها سعی میکنند بیشتر از آنکه دوست بدارند، دوست داشته شوند. بله ما همه محتاج توجهایم ما تشنهی دیده شدنیم ما در حسرت محبتایم. اما تا محبت نکنی محبت نمیبینی چون طرف مقابل هم دقیقاً یک انسان است شبیه تو که او نیز محتاج توجهاست، او نیز تشنهی دیده شدن است و در حسرت محبت. هرچند میتوان بیدریغ دوست داشت و یک طرفه مهر ورزید، و یک سویه عشق را نثار همه کرد اما در این حالت هم آنکس که اینگونه باشد باز هم دنبال دیدهشدن است حداقل آنکه نه از سوی کسی بلکه از سوی دل و وجدانش. عشق بیدریغ به همه شما را در نهایت عاشق خودتان میکند و چه کسی بهتر و بیشتر از خودتان که میتوانید قدر محبت و عشق را دربیابید. ما محتاجی گدایی محبت نیستیم اما محتاج عشق هستیم چون بیعشق زیستن دشوارست.
هر نفسی که برآریم مُمد حیات است و چون فرو بریم مفرح ذات، عشق همان نفسی است که در کالبد همهی ماست برای تدوام زندگی...
عشق ورزیدن اگرچه زمان و مکان نمیخواهد اما در فرصت مناسب باید عرضه شود تا بیشترین تاثیر را داشته باشد. زیرا گاه زیباترین لبخند خود را از دیگران دریغ میکنیم و گاه دلقکی میشویم که دیگران بهزور بخندانیم!
بنابراین اگر در همان نخست عشق و مهرت را دریغ کردی و سبب رنجش خاطر شدی، سخت میشود دوباره عشق را نثار کنی. آنگاه میبینی حتی با اینکه کلی محبت هم کردی اما به اندازهی همان لبخند اول اثرگذار نبوده...
همین است که میگویند تا توانی دلی بهدست آر که دل شکستن هنر نیست زیراو زمانی که شکست، هرگز به شکل اول باز نخواهد گشت و عشقاتان نه تنها اثرگذار نخواهد بود بلکه آنرا بیهوده دور خواهید ریخت.
عشق بورزید تا عشق ببینید.
[…] نوشته هادی احمدی […]