گاهی جرمی را به خود نسبت میدهی و گاهی خود را به جرمی.. این چیزی است که از انسان جایزالخطا، ممکن است برآید و وقوع آن دور از باور نیست. آنچنان که او شاید خطایی را جایز بداند اما بی شک خود را حائز آن نمیداند.
اما اگر جرمی را به تو نسبت دهند چطور!؟
در این هنگام تو حائز خطایی شدهای که حتی جایز آن نبودی! تو میمانی و همنشینی با جرمی که نکردی… راهی برای اثبات نمییابی، نسبتی ناخویشاوند، برایت رقم میزنند و بر پایهی ژنهایی که از آن تو نیست، در کالبد افکارت، پلیدی و زشتی را جاری میکنند تا محکومات کنند به نابودی و به جرم همنشینی با خطایی که نکردی… و سرت را بر دار میزنند و تار و پود تمام دردهای زرد درونت و تمام رگهای سرخ وجودت، را به پایین میکشند تا فرشهای زیر پایشان را ببافند…
این تلخترین اتفاق هر انسان جایزالخطاست، انسانی که حائز آن خطا نیست!
اعدام نکنید!