چندبار پیش آمده که به شما گفته باشند:"داری کار میکنی یا بازی!؟" چندبار پیش آمده که شما این را به کسی گفته باشید!؟ اگر چنین عبارتی بهگوشتان آشناست پس لابد ناراحت شدهاید و یا جبهه گرفتهاید! چون احتمالاً در هنگام انجام یک فعالیت موظفی، سرگرم بازیکردن بودهاید و از اینکه کسی این را به شما گوشزد کرده دلخور شدهاید. مثلاً کارمند هستید بجای انجام تکالیف شرح وظایف شغلی، وبگردی میکنید یا مشغول سرگرمیی هستید که هیچ ارتباطی به وظایف فعلی شما ندارد! این بدترین نوع فعالیت است زیرا نه درست و حسابی کار میکنید نه درست حسابی بازی! فقط دارید وقت هدر میدهید.
به نظرتان کار بکنیم یا بازی!؟
ناگفته پیداست که یک کار(شغل)، به خودی خود، ماهیت و تعریف متفاوتی از بازی دارد و در اصل به هر فعالیتی که خلق درآمد کند یا در ازایاش به صورت روزانه یا ماهانه دستمزدی عایدتان کند، آنرا کار مینامند. اما یک بازی، فعالیتیاست که ممکن است درآمدی از آن بهدست نیاید و صرفاً هدفش سرگرمیاست. وجه مشترک کار و بازی انجام فعالیت فکری یا یدی است، هر دو سبب صرفشدن زمان میشوند، هر دو میتوانند انتخابی یا اجباری باشند و هر دو میتوانند شما را عمیقاً درگیر خود کنند. از آنجایی که فعالیت مبتنی بر کار، منجر به خلق پول میشود کشش بیشتری در زندگی هر انسانی دارد بخصوص آنکه اگر با کمبودهای مالی برای تامین وسایل آرامش زندگی هم مواجه باشد در این صورت بازیکردن، کودکانهترین و شاید احمقانهترین فعالیت هم باشد، یا اگر نباشد، اغلب در لابلای مشکلات مالی فراموش میشود. اما فعالیت مبتنی بر بازی، بر سرگرمشدن تمرکز دارد تا چیزی دیگر... اگر کمی دقت کنید کارها و مشاغلی وجود دارند که اساساً از پایه یک بازی هستند اما آنقدر جدیت و رسمیت پیدا کرده که در نهایت به کاری برای درآمدزایی مبدل شدهاند، شکی نیست که صدای این زنگ به گوشتان آشناست: شما یک هفته کار میکنید تا آخرهفته در استخر، تنی به آب بزنید یا در سالن، زیر توپ فوتبال بزنید (بازی کنید!) این یعنی برای پول درآوردن باید کار کنید و برای بازیکردن باید پول خرج کنید یعنی ۵۶ ساعت کار برای ۱ ساعت بازی. بسیاری آن ۱ ساعت را هم ندارند. یا آنکه چون آن ۱ساعت را هم نمیتوانند اختصاص دهند عملاً آن ۵۶ ساعت را هم بطور مفید و درست و حسابی کار نمیکنند!
در مقابل بسیارند کسانی که هم بازی میکنند هم پول درمیآورند. مثلا یک فوتبالیست بازی میکند اما از طریق این بازی، پول درمیآورد، بهعبارتی، بازیکردن، او را در نهایت صاحب شغلی کرده که از آن کسب درآمد هم میکند. اگر مرتب بازی کنید و کاملاً بر بازی تمرکز کنید، بازیِ شما، در نهایت تبدیل به کار و منبع درآمدتان خواهد شد.
اما اگر یکسره کار کنید و بازی را از زندگی شغلی حذف کنید، فقط دارید کار میکنید! و بیشک لذتی نخواهید برد. مگر نه ایناست که ما پول در میآوریم که خوش باشیم و زندگی کنیم!؟ مگر غیر ایناست که تمام زندگی یک بازی ساده بیش نیست!؟ پس چرا سراسر زندگیمان مبدل به شغلی میشود که روزهای عمرمان را هدر میدهد و چیزی عایدمان نمیکند!؟
نکته همینجاست، کار شما باید تبدیل به یک بازی و سرگرمی لذتبخش شود، تا تواما هم پول دربیاورید هم بازی کرده باشید. لابد میپرسید غم بینانی نکشیدی که چنین یاوه میبافی! اما بهواقع اینگونه نیست!
اکثر مشاغلی که داریم برخلاف روحیه و یا اختیار و انتخابِ قلبی ماست و فقط و فقط از سر بیپولی تن به اجبارها میسپاریم، ناخواسته تن به کارهایی که دوست نداریم و از آن لذتی نمیبریم میدهیم اما هرگز دل به کار نخواهیم داد. باید چه کرد که به انتخابِ دل، شغلی را برگزید!؟
سالها پیش با یک نویسندهی بیکار خارجی در ارتباط بودم. میگفت بیش از ۳ سال در خانه از روی علاقهی شدید و علیرغم مشکلات مالی فراوان سرگرم بازیکردن بود، او برای انتشار نوشتههایش در اینترنت، دنبال یک ابزار بود پس خودش یاد گرفت و دست بهکار شد تا یک ابزار ساده درست کند و شب و روز، عاشقانه مشغول این سرگرمی خود بود آنچنان روی این بازی بهظاهر بیخاصیت و وقت تلفکن تمرکز کرده بود که در نهایت یک سیستم مدیریت محتوای حرفهای تولید نمود و بیآنکه حتی قصد کسب درآمد از آنرا داشته باشد بصورت منبعباز رایگان در اختیار عموم گذاشت دیری نپایید چنان مورد استقبال مردم جهان قرار گرفت که تمام افراد و سازمانها برای توسعه و سفارشیسازی آن میلیونها دلار را به حساب او سرازیر کردند!
یا خوانندهای که حتی پول خرید یک گیتار را نداشت بجای اینکه برود کارمند جایی شود و شغلی دست و پا کند روی بازی و علاقهاش چنان تمرکز کرد که ظرف ۵ سال آثارش به محبوبترینهای کشور تبدیل شد آنگونه که در خیالش هم هرگز فکر چنین اتفاقی را نمیکرد.
همهی این موارد نتیجهی یک انتخاب است بازیکردن بجای کار کردن!
حالا چرا باید بجای کار، بازی کنیم!؟
بازیکردن، روح شما را به وجد درمیآورد، شما را سرزنده میکند، احساس نمیکنید که دارید کاری میکنید، قابل تغییر است، خلاقیت را در شما رشد میدهد و بسان کودکی خواهید بود که تمام لذتش، گذراندن وقت با اسباببازیهای دوستداشتنی است. حتی اگر احمقانه بهنظر برسد و در وهلهی نخست چیزی جز سرگرمی محض عایدتان نکند. چون هدف هم چیزی در نهایت غیر از این نیست!
کشیدن یک خط بین بازی و کار شاید دشوار بهنظر برسد! اما هرگز کاری که به اجبار برگزیدهاید و هیچ علاقهای در آن نمیبینید و یا صرفا با تمرکز بر پول درآوردن سراغ آن رفتهاید، شما را خوشحال نمیکند و شما را به ثروت(شادی زندگی) نمیرساند و در آخر، هم از کار کردن میافتید هم از زندگیکردن. شاید در انتها آنقدر دلسرد میشوید که شبیه یک مُردهی متحرک خواهید شد.
تکرار میکنم زندگی، بازی است، یک بازی که دوست دارید، در بازیکردن است که تمام خلاقیت و هنر شما رو میشود. اگر با عشق و تمام احساس خود بازی کنید شک نکنید، در نهایت برندهی همیشهی این بازی خودتان هستید!
نفسم از جای گرمی بلند نمیشود. من هم به مانند بسیاری از مردم، در خانوادهی فقیری بهدنیا آمدم، بیش از نیمی از عمرم در فشارها و کمبودهای شدید مالی هدر رفت. بارها و بارها از سر اجبار! و بطور مقطعی تن به هر کاری سپردم، آن کارها هیچ چیزی جز نابودی روان و خلاقیت و عمرم عایدم نکردند! همیشه باخودم میگفتم این کارِ من نیست! این من نیستم، این عشقِ من نیست، من عاشق بازیکردنم. من عاشق پُرکردن وقتم با چیزهایی بودم که بهاش عشق میورزیدم، دوست داشتم سرگرم علایقم باشم. کموکسری زیادی کشیدم اما تمرکز کردم بر سرگرمیهایم، الان من کار نمیکنم تماماً سرگرم بازیکردنم، هر روز صبح یک بازی جدید را با تمام رویاهای بچگیام شروع میکنم و لذت میبرم بیآنکه فکر درآمدزایی بازیام باشم، این بازی به نقطهای رسیده که اکنون خود، خلق درآمد میکند! دقیقاً شبیه همان فوتبالیست!
حرفم ایناست که یا یک بازی را شروع کنید و یا کاری را شروع کنید که تبدیل به بازی دلخواهتان شود. آنهنگام دلزده نمیشوید، بیانگیزه نمیشوید و خلاقیتی بینظیر را خلق خواهید کرد و در نهایت علاوه بر خوشحالکردناتان، شما را به پول هم میرساند.
چون مهم، خوب کارکردن نیست، بلکه کار ِخوبکردن است! و نمیتوانید کار خوب بکنید وقتی فقط برای کار، کار میکنید!
شما در هر کاری که هستید باید بهترین باشید و این بهترینشدن با انجام هر کاری بهدست نمیآید! بلکه باید کاری را در نظر بگیرید که بتوان به آن شکل بازی دلخواه خود را بدهید. یک بازی دوستداشتنی...
پیدا کردن یک اسلحهی جدید و رد شدن از مرحلهی مواجهه شدن با خون آشامها، شما را تا آخر، پای بازی خواهد نشاند!
در نهایت، در بازی دوستداشتنی خودتان اگر از شما پرسیدند:" داری کار میکنی یا بازی" با لبخند بگویید:"بازی!"