شعر فقط در ایران نیست که همه را شیدای خود کرده... در سراسر جهان از گذشته تا امروز، محبوبترین اثر ادبی در دنیا، شعر است، یک کلام ساده و پر از زیبایی، یک مجموعه از واژههای خیس و پر از احساس...
عاشقانههای باستانی، معاصر و آینده هم بر پایه شعر است. شعر، شالودهی خلق داستانهای عاشقانه است، اساس موسیقی است و پایه ارتباط ماندگار در هر نوع تعاملی است...
شعر، زبان انسان نیست، کلام الهی است؛ الهیت طبیعت. آنچنان که حتی اگر به ذهن شاعر هم قرار است وارد شود باید به او الهام شود پس شعر، زبان خداست، کلام آسمانی است... تماما از آسمان بر اندیشه شاعر سرازیر میشود...
شعر در آیینها و ادیان بشر هم جاری است. شعر و بشر داستان طولانی با هم دارند... حتی ادبیات بکار رفته در کتب مقدس نیز موزون و شعرگونه است شعر، یعنی رستگاری، دل به آیین الهام وحی سپردن، حتی پیشینهی نخستین نمونههای بهدستآمده از شعر در ایران، به روزگار زرتشت پیامبر و سرودههایش در گاثا (گاهان) میرسد. این سرودهها به گویش گاهانی از زبان اوستایی است.
زبان دل، شعر است، شعر، لهجهی عاشقی است و دل، کلامی پر از واژههای بیمحتوا و بیوزن و نظم را نمیپذیرد. دل، ذرهای به لرزه نمیافتد از یک خط متن خالی از هنر شعر و طراوات... لرزش دل در احساس شعر است..
شعر، شیدایی میآورد شعر، عاشقی به همراه دارد... تمام منظوم های عاشقانه از شعر است
شعر، ماندگار است... کتیبهها نبشته شده از تاریخ کهن یادمان شعر است.
شعر، زبان فهم است، شما حتی اگر در زندگی یک خط هم ادبیات نخوانده باشید، حتی اگر یک کلاس هم مدرسه نرفته باشید، اما حداقل یک بیت شعر در ذهن خود همیشه به خاطر دارید... شعر سینهبهسینه نقل میشود و برتر از یک متن یا نثر ساده انتقال پیدا میکند. یک متن در مسیر انتقال دچار تغییر میشود پسوپیش میشود در ذهن و زبان راوی و شنونده دگرگون میشود. اما یک شعر بهجهت ماهیت وزن و ترتیب و ردیف و قافیه، بهجهت ادغام و ترکیب زیبای واژه، بهجهت عشق و حس لحظه و بهجهت معنای گسترده، همیشه در یک ساختار یکپارچه باقی میماند و هزاران نسل هم اگر آیند و روند باز آنچه که گفته شده همان است که شما زمزمهاش میکنید!
شعر کهن پارسی یا شعر کلاسیک پارسیُ قدمتی بیش از هزار سال دارد. روزگاری که رودکی اولین شاعر پارسیگو دارای دیوان شعری بود که شبیه پیامبری بر ذهنهای خسته، نازل شد.
شعر، آیههای الهی است....
شعر مهمترین مسئله در پیدایش موسیقی است، اشعار در خود موسیقی دلنشینی دارند که ترکیبی از تصویرسازیهای خیالی و واقعی شاعر است که به شعر، روح و جان میبخشد و آن را از حالت جمود خارج میسازد؛ شعرا با استفاده از تصویرسازی آن دست از واژههای خسته را جان دوباره میدهند و موضوعهای بسیار پیش و پا افتاده را جذاب میکنند. اگرچه ادبیات کهن و غنی ایران گوی رقابت را در جهان را ربوده اما شعر و شعرسرایی داستان دیرینهای دارد در تمامی اعصار و در تمامی کشورها از غزلهای حافظ تا غزلهای شکسپیر...
انسان از بدو آفرینش آنزمان که با خلق زبان، مجموعهای از نشانههای قراردادی را برای رساندن مقصود خود به دیگران خلق کرد زمزمههای عاشقانه را نیز شروع کرد، شعر، زبان را غنیتر کرد، پرمفهوم و پختهتر... آنگونه که اکنون بیش از هفت هزار زبان در دنیا هست و هر کدام سرودههای خود را در حافظهی تاریخی خود دارند.
زبان برای ارتباط بشر با بشر خلق شد و شعر برای ارتباط بشر با خدا... شعر شد حدیث دوست، غزل غم و کلام عشق... شعر برای رستگاری آدمی آمد آنگونه که در سرودههای مقدس و کتب آسمانی نمایان شد شک نکنید شعر، زبان طبیعیت است، او اولین و بزرگترین شاعر هستی است.... وزن در وزن، سیاره ها و ستارههای شب و بیشمار را چون واژههای گردان و سرگردان در کنار هم چید تا حس زندگی و طبیعت و هستی را به نمایش بگذارد. او سرشار از نور هست و خود حدیث گنج پنهان... او لبریز از عشق، است آنزمان که داود پیامبر پرسید: «یا رَبّ لِماذا خَلَقْتَ الخَلْق؟ یعنی: "پروردگارا! برای چه مخلوقات را آفریدی؟"
خدا گفت:"انا کُنْتُ کَنزا مَخفّیا فَاَحبَبْتَ اَن اُعْرَف فَخَلَقْتُ الخلَقَ لاُِعرَف" یعنی:"من گنج پنهانی بودم، که دوست داشتم شناخته شوم، پس خلق را آفریدم تا مرا بشناسند.
شعر، یعنی وزن بشر در قافیه عشق و معرفت...
بارها از من پرسیدهاند:"کیستی؟"
در جواب گفتم:"من کیام!؟ شاعری که همه چیز را به بازی شعر میگیرد زیرا میداند که اگر این جهان شعر نباشد قافیهای هم بیش نیست تا شاعرش برای کامل کردن شعرش درمانده نشود!"
زبان عشق، شعر است... و عشق، معرفت به همراه دارد و معرفت، یعنی رستگاری...
پس بیراه نگفتهایم که شعر، یعنی طراوت...
[…] نوشته : هادی احمدی […]