هادی احمدی (سروش):

گفت:"داری چیکار می‌کنی؟"

گفتم: "نذر دارم!"

و باز گفتم: "اعتقاد چیز خوبیه، یه حس حمایت و برخورداری از نیروهای ماوراییه..."

گفت:"چون از کودکی، پدرت حامی تو نبود... و هیچ‌کس هم حامی پدرت نبود..."

گفتم:"پس ماورایی بودنش؟

گفت:"تو فعلا، از نیروهای زمینی بهره‌مند شو، فرازمینی‌های هم خودش می‌آیند!

گفتم:" حتما، کافر شدی، تو خیلی مادی شدی و همه چیز رو تووی این دنیا می‌بینی!، چقدر دنیا‌دوستی! یعنی تو از عذاب الهی نمی‌ترسی!؟"

گفت:" مگه میشه کسی از عذاب الهی نترسه!؟ همه مون از عذاب الهی و غیرالهی می‌ترسیم، درد تو عذاب نیس ... الان از چیزی که می‌ترسی از دست دادن تمام چیزهاییه که به زحمت و با سختی بدست آوردی، فراموش نکن ترس، تمام آن چیزی است که نمی‌خواهیم اتفاق بیفتد"

گفتم:"خب همین یعنی عذاب.. "

گفت:" آره اما این عذاب الهی نیست، عذاب الهی، یعنی روزهای تکراری، روزهای بی‌روزن، روزنه‌های بی‌شعر و هنر، هنرهای بی‌عشق. عذاب حقیقی، عشق‌های بی‌لذتن و هر روز مردن بی‌زیستن! بی‌خدا مردن عذاب نیست ، بی‌عشق مردن عذاب خداییه"

و باز ادامه داد:" خدا از بدبخت‌شدن تو نفعی نمی‌بره، از غم تو دلش به درد نمیاد، از سوز جگر تو، دلسوزتر نمیشه

صدایم لرزید و پلک‌هایم کمی نمناک شد و با آهی بلند گفتم:" آخه، می‌ترسم همه رو و همه چی رو از دست بدم..."

گفت:" نترس هم نباش که چیزی رو از دست ندی!"

بلند شد و رفت و بی‌آنکه رویش را برگرداند و گفت:" به نظرت، تو دنیا دوست‌تری یا من!؟


0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

0 نظر
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x