لباس ابریشمی، تنها سوغاتییی بود که مادربزرگم قرار شد آن را از سفری دور برایم بیاورد.
برای من، که دختری خردسال بودم، چنین هدیهای میتوانست حسابی شیرین و به یاد ماندنی باشد، هدیهای که هرگز آن را تا آخر عمر فراموش نمیکردم.
اما مادر بزرگم هرگز برنگشت!
الان سالها است که من بیش از ده لباس ابریشمی خریده و پاره کردهام، اما هنوز هم منتظر لباس ابریشمی مادربزرگم هستم، هدیهای که هرگز آن را تا آخر عمر فراموش نمیکنم.