آشیان عقاب را در الموت ببنید!

هادی احمدی (سروش):

حسن صبح، مردی قدرتمند بود که تلاش کرد در ۳۵ سال اقامت در الموت زیربنای یک مذهب شیعه ‌ی پایدار ایرانی را ایجاد کند علوم بسیاری به زبان فارسی ترویج داد و قلعه‌ای تاریخی را بنام خود تا ابد به ثبت رساند.

الموت کوهی بلند نیست؛ کوههای سربلندتر از آن در ایران وجود دارد اما الموت بر فراز دره‌های عمیق و زیبا با شرایط استراتژی بسیار منحصری است که دسترسی به آن را سخت کرده بهمین خاطرست که سالهای سال دژی مستحکم و پناهگاهی ایمن بود که از تصرف حاکمان و دشمنان بدور ماند اما در نهایت پس از مرگ حسن صباح و با حمله مغول به فرماندهی هلاکوخان به آتش کشیده شد.

قلعه‌ی الموت در نزدیکی دریاچه‌ای بسیار زیبا و دلربا بنام دریاچه اوان است که چشم نوازترین چیزی است که تاکنون دیده‌ام.

افسوس و صد افسوس که بی بدیل ترین مناظر تاریخی- طبیعی و فرهنگی در ایران است اما دریغ از وجود امکانات توریستی، دریغ از اطلاع رسانی های گسترده! افسوس و صد افسوس که ایران را بخوبی نمی شناسیم یا به ما و دیگران نمی شناسانند.

ظهر از تهران قصد مراجعه کردیم پس از رسیدن به قزوین به سمت رودبار الموت به راه افتادیم و در اثنای دو راهی الموت و دریاچه، به سمت دریاچه اوان که ۸ کیلومتر فاصله داشت رفتیم و پس از چادر زدن و استراحتی کوتاه در سال ۱۳۹۷ با خانواده ای دیگر که از تهران آمده بودند همسفر شدیم ( آمین و ادیب، زوجی که همسفر ما شدند آمین خود روزگاری تورلیدر بود و بخوبی با منطقه آشنا بود) و از آن پس تا انتهای سفر با آنها بودیم شب، پس از برپا ساختن آتش، شام را بهمراه دوستان جدید بر روی آتش درست کردیم و تا پاسی از شب با هم گفتگو کردیم. آسمان صاف و ستارگان زیباتر و درخشنده تر از هر زمانی بود اما در چشم بهم زدنی آسمان مملو از ابر شد و باران شدیدی در کنار دریاچه قدری کام خواب را برایمان تلخ کرد. اما سفر به همین فراز و نشیب های بی انتظارش شیرین است. صدای باد و باران شدید ، آوای قورباغه های دریاچه و شب تاریک باغ های اطراف دریاچه (محل اقامت) شاید ترسناک اما خاص ترین بود!

صبح بهمراه همسفران تازه پس از صرف صبحانه سوار بر قایق شدیم و پهنه بسیار فریبنده دریاچه را با قایق پیمودیم.

و سپس سفر را به سمت الموت در ۴۵ کیلومتری دریاچه ادامه دادیم. به محض رسیدن پس از پارک کردن خودروها گروهی پیاده و گروهی با اسب به سمت دژ حرکت کردیم شیبی بسیار تند و مملو از سنگلاخ که حتی اسبان نیز به زحمت از آن بالا می رفتند.

به بالای کوه رسیدیم  اما تا ورودی اول قلعه قریب یک ربع پیاده روی باقی مانده بود که در کشاکش کوه پلکانهای دستکندی را باید می پیمودیم چیزی از الموت به معنای واقعی در کشاکش تاریخ و روزگار و جویندگان گنج باقی نمانده بود و تقریبا ۹۵% آن تخریب شده بود و سازمان میراث نیز بجز یک درب چوبی و قدری داربست های فلزی نتوانسته بود آنرا بازآفرینی کند. جز آثاری از ستون های، دیوارها و مقرهای نگهبانی و آب انبارها که به گفته راهنمای آنجا پر از شگفتی های کاوش دوران باستان شناسی بود چیزی وجود نداشت. اما از بالای دژ، چشم انداز بسیار منحصر و زیبای روستای الموت و دشت اطراف هوش از سرتان خواهد برد!

شب را در باغ گردشگری ماندیم شبیه شب قبل آسمان صاف بود اما پس از یکساعت باز شبیه شب قبل باران شدیدی در گرفت و مجبور شدیم سوییت اجاره کنیم تا قطع شدن باران در سوییت ماندیم و سپس آتشی برپا کردیم و با افراد گروههای گردشگری ستاره شناسی از مجله نجوم نیز آمده بود و پس از استقرار تلسکوپ ها و... بر بالای سوییت در حال رصد ستارگان بودند نیز آشنا شدیم و به کمک اساتید ما نیز با آسمان شب تقریبا ابری پس از باران با ستارگان و صور افلاکی قدری آشنا شدیم. تا پاسی از شب بهمراه همسفران جدید و گروه نجوم ماندیم و بصرف چای و سیب زمینی زغالی صرف کردیم و در نهایت پس از دورهمی بلندمدت و باریدن مجدد باران به سویت رفتیم تا بخواب رویم. و در نهایت روز بعد پس از صرف صبحانه در همان باغ با هوایی بسیار خنک و لذت بخش به راه افتادیم و پس از پیمودن چند ده کیلومتر و در استراحتی کوتاه در کنار رودخانه ای خروشان مجدد ناهار مختصری بهمراه گیلاس و هندوانه صرف کردیم و در آخر به سمت تهران بازگشتیم...

آنچه انتظار می رفت و نبود:

  1. عدم بازسازی قلعه‌ی الموت
  2. عدم وجود جاده‌ای صاف و استاندارد برای رسیدن به این منطقه
  3. عدم وجود تابلوهای راهنما، اطلاع رسانی و بصری برای جذب گردشگر- تنها تابلوهایی که به وفور هست پرداخت زکات است!
  4. نبود تورهای کامپیوتری ۳بعدی شبیه سازی شده از قلعه
  5. عدم عرضه‌ی کتب و محصولات تاریخی مرتبط با منطقه
  6. عدم وجود فروشندگان محلی صنایع دستی

آنچه بود:

  1. علاقمندان خارجی و ایرانی ولو محدود و کم
  2. طبیعت بسیار زیبای روستا و دشت الموت
  3. فروشندگان محلی گیاهان دارویی
  4. باغهای آلبالو و گیلاس
  5. وجود پیرمردی راهنما که با گویش محلی سعی داشت تاریخ شفاهی خود را زمان کشف و کاوش قلعه به حاضرین بگوید.

آثار بجای مانده از قلعه رودخان بهتر از تخت سلیمان و قلعه الموت بود اما برای آنکس که قصد ایرانگردی دارد هرگوشه از این خاک گنجی است که باید شناخته شود.

 

 

 

0 0 رای
امتیازت به این مطلب؟
عضویت در سایت
اطلاع رسانی
guest

1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
trackback

[…] الموت، برای بار چندم.این بار میزبان کسی شدیم که اهل اجاره […]

error: لینک های همرسانی مطلب در سمت چپ صفحه هست دوست داشتی به اشتراک بگذار!
1
0
نظرت مهمه حتماً بنویس!x