شیر آب باغچهی ما هرز شده، از هرزگی اوست که سخاوتمندانه آبی بر زمین میچکد و گلهایی از زمین میروید!
رویش گل از هرزگی، همچو لحظهای است که خطایی سهوی، برکتی پنهان به بار میآورد...
×××
شیر آب باغچهی ما هرز شده. کسی تعمیرش نکرد. شاید از بیپولی، شاید از بیتوجهی و شاید هم از فراموشی.
قطرهقطره میچکد؛ بینظم، بیاجازه، بیدغدغهی مصرف و قبض و قبضه.
هرزگیاش را همه میبینند، اما کمتر کسی سخاوت پنهانش را درمییابد.
زمین، بیآنکه قضاوتش کند، دهان باز کرده. تشنه، اما نه طماع.
هر قطرهای که بر خاک میافتد، بذر خاموشی را بیدار میکند.
و بهار غنچه و باغچه، بیدعوت، سر برآورده از لای ترکهای سنگی و سنگین خاک.
کسی نمیداند بذر این گلها از کجا آمدهاند؟ بذری که بیآب، دانهی سنگی است و با آب، گل!
این هدیهی همان شیر آب هرز است که بیمنّت، بیهدف و بیصدا… زندگی میبخشد.
از هرزگی اوست که خاک پست و پستی خاک ناپیداست!
×××
گاهی، آنچه هرز میرود، زندگیست که راه دیگری برای جاری شدن پیدا کرده است!
www.Soroushane.ir